Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (6 milliseconds)
English
Persian
broken homes
خانواده گسیخته
Other Matches
homes
خانه
homes
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
homes
بازی
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
homes
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
homes
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
homes
اولین رکورد داده در فایل
homes
محل زندگی کسی
homes
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
homes
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
homes
منزلگاه
homes
وطن
homes
زمین خودی
homes
منزل
homes
مرزوبوم
homes
میهن وطن
homes
اقامت گاه
homes
شهر بخانه برگشتن
homes
خانه دادن
homes
بطرف خانه
homes
میهن
homes
وطن اسایشگاه
homes
جا به داخل لوله راندن
mobile homes
خانه متحرک
mobile homes
تریلی
nursing homes
اسایشگاه پیران
rest-homes
اسایشگاه
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
broken
رام واماده سوغان گیری
broken
نقض شده
broken
منقطع منفصل
broken
شکسته شده
broken
شکسته
broken down
ازپای درامد
broken
<adj.>
خراب
broken-down
ازپای درامد
wind broken
خسته
wind broken
ریوی شده
wind broken
دچار پربادی
heart broken
محنت زده
heart broken
دل شکسته
broken winded
تنگ نفس
broken wind
یلپپیک
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
Burglars have broken in.
دزد ها
[با زور]
آمده بودند تو.
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
a broken arm
بازوی شکسته
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
My car has broken down.
اتومبیلم خراب شده است.
broken weather
هوای بی قرار
broken field
محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken marriage
زناشویی گسیخته
broken-hearted
دلشکسته
broken bricks
پاره اجر
broken hardening
سخت گردانی شکسته
broken ground
زمین ناهموار
broken bricks
سنگریزه
broken fibres
تار عضلانی پاره شده
broken country
زمین مضرس
broken country
زمین دوعارضه
broken money
پول خرد
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
broken home
خانواده گسیخته
broken stowage
فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
broken hearted
دلشکسته
broken stone
سنگ شکسته
broken stone
سنگریزه
broken stone
خرده سنگ
broken sleep
خواب بریده بریده
broken rock
صخره
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
The door – handle has broken off.
دسته درشکسته است
broken traffic line
خط چین برای امد و شد
broken traffic line
خط گسسته برای امد و شد
he received a broken hand
دستش شکست
The dog has broken loose .
سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
My face has broken with pimples.
صورتم جوش زده است
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
He broken an Olympic record.
رکورد المپیک را شکست
That jar is broken and that measure spilt .
<proverb>
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
He felt like he'd finally broken the jinx.
او
[مرد]
این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.
دیروز دزد خانه همسایه را زد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com