English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
brown ball توپقهوهای
Other Matches
brown برشته کردن
brown out کاهش جریان برق
brown قهوهای کردن
Brown قهوه ای
brown خرمایی
brown سرخ کردن
brown finish صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
brown-noser متملق
brown study عالم رویا و هپروت
brown-noser کاسه لیس
brown major براون بزرگتر
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
brown minor براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
brown-noser آدم چاپلوس
little brown jug مسابقه یک مایلی برای اسبهای 3 سالهUrsa
nut brown رنگ قهوهای فندقی
brown rust سیاهک
brown ware سفالینه
brown sugar شکر خام
brown sugar شکر سرخ
nut brown رنگ شاه بلوطی
dark brown رنگ قهوه ای تیره
furnace brown قهوهای کوره
brown sequard syndrome نشانگاه براون- سکار
To color a room brown. اتاقی را رنگ قهوه ای زدن
brown air city شهر با مه دود اسیدی
brown iron ore سنگ اهن قهوهای
brown iron ore لیمونیت
spearman brown prophecy formula فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون
brown & sharpe wire gauge اندازه براون- شارپ سیم
This tie tones in with a brown jacket(coat). این کروات با کت قهوه ای جور می آید
to a. the ball اماده انداختن
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball توشدن
into a ball نخ راگلوله کنید
to a. the ball توپ رانشان دادن
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
on the ball <idiom> باهوش
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball گرهک
ball بیضه
ball گلوله توپ
ball کانون [کاموا]
ball ساچمه توپ
ball توپ
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball ساچمه
ball بقچه [کاموا ]
ball بال [رقص]
ball مجلس رقص
ball گلوله کردن
ball ایام خوش
ball گلوله
ball رقص
ball توپ بازی مجلس رقص
ball گوی
ball of clay توپبرایساختسفال
ball peen توپکنوکچکش
ball winder نخپیچ
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
ball stand محلتوقفتوپ
ball assembly توپمجمع
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball game گوبازی
ball game مسابقه
ball game شرایط وضعیت
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball games گوبازی
ball games مسابقه
ball games هماورد
ball games شرایط وضعیت
punch the ball مشت کردن دروازه بان
ball game ورزش یا بازی با توپ
to kick a ball توپ زدن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
running with the ball با توپ دویدن
shadow ball تمرین گوی اندازی
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
sit on the ball بازی محافظه کارانه
ball game هماورد
small ball پرتاب بی حالت
snow ball گلوله برف
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball توپگیری با شیرجه
square ball پاس عرضی
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
to kick a ball توپی را
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
punch ball گلابی تمرین بوکس
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball صابون دستشویی
volley ball والیبال
track ball گوی پیگردی گوی شیار
snow ball با گلوله برف زدن
track ball گوی نشان
to play ball توپ بازی کردن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
black ball توپسیاه
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
tennis ball توپتنیس
squash ball توپاسکوآش
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
lead ball کلاهکتوپی
ivory ball توپعاجی
hockey ball توپهاکی
green ball توپسبز
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
bowling ball توپبولینگ
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
ball pen خودکار [نوشت افزار]
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom>
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
blue ball توپآبی
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player بازیگر با توپ
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball joint توپی
ball test ازمون ساچمهای
banana ball برش بیش از حد گوی
basket ball یکجورتوپ بازی
drop ball دراپ بال
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
ball ammunition مهمات مانوری
ball bearings بلبرینگ ساچمهای
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball محبوب همه
ball hawking کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking دفاع خوب
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball bearing یاطاقان ساچمهای
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing بلبرینگ
masked ball بال ماسکه
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked ball رقص با نقاب
cannon ball پرش با بدن جمع
cannon ball سرویس چکشی
cannon ball گلوله توپ
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
ball bearings بلبرینگ
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball hawk مدافع پرقدرت
ball flower گل سینه
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball control تسلط به توپ
ball control حفظ توپ
ball control مهار توپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com