English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
bucket wheel excavator زبانهیچرخهیبالابر
Other Matches
excavator کاوشگر
excavator حفار
excavator دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
excavator خاکبردار
excavator حفرکننده
grab excavator بیل مکانیکی
trench excavator ماشین حفاری
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
bucket سطل جام
bucket منحنی پیوند
bucket قوس پیوند قوس پیوندی
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
bucket بیل مکانیکی
bucket فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
bucket فضای ذخیره سازی حاوی داده برای یک برنامه کاربردی
bucket سطل
bucket دلو
bucket تیغه گردنده توربین
brain bucket کلاهخود
leather bucket دول
loading bucket سطل بارگیری
swing bucket جراثقال گردان
swing bucket جراثقال نوسان دار
to kick the bucket مردن
elevator bucket سطل بالابر
conveyor bucket سطل بالابر
suspension bucket سطل اویزان
dump bucket سطل زباله
dump bucket سطل اشغال
bucket charging بارگیری با سطل
bucket elevator دستگاه بالابرنده سطل
bucket of steam سطل بخار
bucket hoist دستگاه بالابرنده سطل
grab bucket بیل مکانیکی
bucket sort جور کردن دلوی
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
grab bucket سطل قلاب دار
backward bucket سطلوارونه
bucket lever سطحزبانه
bucket seats صندلی یکنفری
bucket seat صندلی یکنفری
kick the bucket <idiom> مردن
drop in the bucket <idiom> مقداری جزئی
bucket shop جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
bucket shops جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
ice-bucket یخدان- سطلیخ
bucket cylinder زبانهسیلندر
digger bucket تیغهحفرکن
bucket ring زبانهحلقه
bucket tooth زبانهدندانه
bucket hinge pin زبانهلولایی
backward bucket cylinder سیلندرسطلوارونه
Only a drop in the bucket ( ocean) . قطره ای دردریا است (بسیار نا چیز )
coin return bucket محلبرگشتپول
grab bucket crane جرثقیل با بیل مکانیکی
wheel دوک نخ ریسی
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel چرخ نخ ریسی
four wheel چهارچرخه
He's a fifth wheel. او [مرد] آدم زایدی است.
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
third wheel سومینچرخدنده
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to take the wheel پشت رل نشستن
fifth wheel چرخپنجم
wheel well محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel رل ماشین
wheel ساسایی
wheel جاروب کردن با پا
wheel اتحادیه ورزشی
wheel چرخ سمباده
wheel گردش ناو
wheel چرخ طایر
wheel چرخش
wheel دور
wheel چرخ
wheel چرخیدن
wheel گرداندن
fourth wheel چهارمینچرخهای
front wheel چرخجلو
large wheel چرخبزرگ
hand-wheel چرخدستی
main wheel چرخاصلی
wheel head سرچرخدنده
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
wheel chock مانعچرخ
turning wheel چرخهسفالگری
tracing wheel چرخهترسیم
striker wheel چرخهضارب
spoked wheel چرخاسبوکد
rotating wheel چرخهدوار
press wheel چرخفشار
pitch wheel چرخکوککردن
modulation wheel چرختعدیلصدا
wheel tractor فرمانتراکتور
escape wheel دندهخلاص
drive wheel چرخدنده
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke پره چرخ
wheel spanner چرخ کش
wheel shaft میله چرخ
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel puller چرخ کش
wheel printer چاپگر چرخ دوار
wheel pressure فشار چرخ
wheel mode ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
grinding wheel چرخ سنباده
wheel wright چرخ ساز
chain wheel B زنجیریچرخهیب
chain wheel A زنجیریچرخهیA
centre wheel چرخهمیانی
banding wheel چرخهچرخنده
adjustment wheel چرخ متحرک
catherine wheel رجوع شود به pinwheel
worm wheel چرخ دنده حلزونی
worm wheel دنده کرمی شکل
worm wheel پیچ حلزونی
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel دماغه
dog-wheel استوانه
cathedrian wheel پنجره چرخی
four wheel drive محرک چهار چرخ
four-wheel drive محرک چهار چرخ
spinning wheel چرخ نخ ریسی
spinning wheel چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel چرخ دندانه دار
toothed wheel چرخ دندانه دار
cogged wheel چرخ دندانه دار
cog wheel چرخ دنده
cogged wheel چرخ دنده
wheel gloves دستکش رانندگی
forged wheel چرخ آهنگری شده
steered wheel چرخ هدایت شده
cast wheel چرخ ریختگی
steering wheel رل
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom>
steering wheel چرخ فرمان
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel غربالک
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
spare wheel چرخ زاپاس
spinning wheel چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
wheel brace آچار چرخ خودرو
wheel wrench آچار چرخ خودرو
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
spinning wheel دوک نخ ریسی
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
spinning wheel چرخ طیار
Barlow's wheel چرخ بارلو [مهندسی برق]
wheel trim قالپاق
wheel indicator نشانگر سکان
pin wheel درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
idler wheel چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel چرخ دستی
gyro wheel rotor gyro
brake wheel ترمز چرخها
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سمباده
buff wheel چرخ سنباده
buffing wheel چرخ سنباده
idler wheel چرخ هرزگرد
idler wheel چرخ طیار
impluse wheel چرخ فشار مستقیم
pin wheel چرخ و فلک کوچک
persian wheel دولاب
persian wheel چرخاب
paddle wheel چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
mill wheel چرخ یا پره اسیاب
magnet wheel چرخ رتور
magnet wheel چرخ گردنده
balance wheel رقاص ساعت
band wheel چرخ تسمه خور
capstan wheel چرخ دوار
gear wheel چرخ دنده
emery wheel چرخ سمباده
chain wheel چرخ زنجیر
driving wheel چرخ گرداننده
driving wheel چرخ محرک
daisy wheel عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel چرخ سمباده
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
cog wheel چرخ دندانه دار
color wheel گردونه رنگ امیزی
control wheel صفحه تنظیم کننده
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
ferris wheel چرخ فلک
gear wheel چرخ دندانه دار
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake ترمز چهار چرخ
capstan wheel چرخ لنگر فلایویل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com