English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English Persian
buff stick چوبیکه چرم
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
Other Matches
buff براق کردن
buff رنگ نخودی
buff جلا پوست انسان
buff نوسان کردن
buff خنثی کردن جنبیدن
buff با چرم پرداخت کردن
buff چرم گاومیش
buff از چرم گاومیش
buff محکم
buff گاو وحشی زردنخودی
buff ضربت
buff چرم زردخوابدار
buff leather چرم گاومیش
double buff تاکل دو شیاره
double buff قرقره قلاب دو شیاره
buff wheel چرخ سنباده
blind mans buff ازمن داری
blind man's buff از من داری
blind mans buff چشم بندی چشم بندانک
blind man's buff چشم بندانک
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
non-stick تفلون
non-stick نچسب
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick with <idiom> ماندن با
non-stick ته لیز
non-stick ناچسبان
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up گردن فرازی کردن
to stick up تندنوشتن
to stick up مقاومت کردن
to stick up for دفاع کردن از
stick وقفه
non-stick ناچسبنده
stick around درنگ کردن
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick-on چسبنده چسبناک
he wants the stick چوب میخواهد
stick out پیش امدگی داشتن
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick out جلو امدن
stick out متحمل شدن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick out اصرار کردن
stick to your last برشته خود بجسبد
to stick up for پشتی کردن
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
stick چسبناک
stick الصاق تاخیر
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick چسباندن
stick تردیدکردن
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick گروه پرنده
stick چوب بازی
stick چوب بازی هاکی
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick وضع چسبندگی
stick تخته موج سواری شلاق
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up برجستگی داشتن
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick چسبیدن
stick فرورفتن
stick گیر کردن گیر افتادن
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick الصاق کردن چوب
stick عصا
stick چماق
stick up برجستگی داشتن
stick shifts دندهی دستی
English stick عصایانگلیسی
pogo stick چوب پای فنردار
stick shift دندهی دستی
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick صندلی عصایی
joss stick چوب جاس
folding stick چسبدوطرفه
yard stick خط کش [ابزار]
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
gear stick دسته دنده اتومبیل
stick shift دسته دنده
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
stick out a mile مثل روز روشن بودن
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
glue stick چسبپمادی
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
ortho-stick عصایهدایتگر
player's stick چوببازیکنهاکی
quadruped stick عصایچهارپایه
shed stick چوبنخ
stick eraser چوبپاککن
stick umbrella چتردستهچوبی
French stick قرصدراز نازک نان
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
stick in the mud بیعرضه
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups برجستگی داشتن
broom stick دسته جاروب
walking stick عصا
walking stick چوبدستی
walking stick حشره راست بال امریکایی
composing stick قالب حروف چینی
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
dipper stick کاسه بیل
filter stick لوله صافی دار
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
stick-in-the-muds محافظه کار
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
stick in the mud طفره رو
stick in the mud ادم کند
stick in the mud ادم عقب مانده
stick in the mud محافظه کار
stick-in-the-mud بیعرضه
stick-in-the-mud طفره رو
stick-in-the-mud ادم کند
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-in-the-muds بیعرضه
stick-in-the-muds طفره رو
stick-in-the-muds ادم کند
gun stick سنبه تفنگ
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
night stick باتون
night stick چوب باتون
polo stick چوگان
size stick الت اندازه گیری پا
size stick قالب اندازه گیری
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
swagger stick باتون
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
swagger stick چوب دستی کوچک
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
stick to your work بکار خود مشغول باشید
stick plane رنده با تیغه گرد
stick to the point از موضوع خارج نشوید
job stick سکان هدایت دسته فرمان
gun stick میل سمبه تفنگ
to stick in ones gizzard ناگواربودن
stick plane رنده میله دار
to stick in the throat درگلوگیرکردن
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
ingot stick شمشه
job stick دسته بازی
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
folding meter stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
short end (of the stick) <idiom> غیر منصفانه
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick خط کش [ابزار]
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stick and ball model الگوی گلوله و میله
controlled stick steering دسته دنده خودکار
stick to (a story/the facts) <idiom> وفادارماندن
The stamp doesnt stick. این تمبر نمی چسبد
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
batten [shed stick] کجی [چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
double meter stick [American] متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
To stick to the main topic ( issue ). از موضوع اصلی خارج نشدن
double meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش تاشو [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش جیبی [ابزار]
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
folding metre stick [British] خط کش جیبی [ابزار]
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
To stick (put,fix)up a notice (poster). اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com