Dictiornary-Farsi | building line | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
building line	امتداد
building line	راسته
building line	بر ساختمانی
building line	بر ساختمان
building line	خط کناری ساختمان


Other Matches

building	ساختمان
building	عمارت دیسمان
building	بنا
building unit	جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
building owner	صاحب کار
to demolish a building	متلاشی کردن ساختمانی
building sites	کارگاه ساختمانی
body building	ورزش زیبایی اندام
building site	عرصه
building site	کارگاه ساختمانی
to tear down a building	متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building	متلاشی کردن ساختمانی
body-building	بدنسازی
body-building	پرورش اندام
body building	بدنسازی
body building	پرورش اندام
body-building	ورزش زیبایی اندام
building permit	پروانه ساختمان
building up alloy	الیاژ مخصوص روکش کاری
building up of generator	پیش تحریک مولد
capital building	سرمایه سازی
containment building	ساختمانمحدودشده
building plant	وسایل ساختمان
building sand	خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
building system	سیستم ساختمان
building system	اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
building unit	واحد ساختمانی
administrative building	ساختماناداری
building sites	عرصه
building construction	روسازی
building construction	معماری
building connection	انشعاب ساختمان
building component	اجزای ساختمان
bridge building	پل سازی
reactor building	ساختمانرآکتور
administration building	ساختمان اداری
administration building	قسمت اداری
service building	ساختمانسرویس
slab building	ساختلوح
turbine building	ساختمانتوربین
building society	شرکتوام دهندهمسکن
sick building	اشارهبهساختمانهایمدرن
They bombarded the building.	ساختمان رابه توپ بستند
The building is in ruins .	ساختمان خراب است
road building	جاده سازی
building costs	هزینههای ساختمان
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
building enterprise	مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
to demolish a building	خراب کردن ساختمانی
to pull down a building	خراب کردن ساختمانی
to tear down a building	خراب کردن ساختمانی
building operations	عملیات ساختمانی
building official	بازرسان ساختمان
building material	مصالح ساختمانی
building material	مصالح ساختمان
intelligent building	[ساختمانی با سرویس هوشمند]
Industrialized building	[تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
building machinery	ماشین الات ساختمانی
building log	چوب گرد ساختمان
building limes	اهک ساختمانی
building inspectorate	دفتر نقشه کشی
apartment building	ساختمان اپارتمانی
model building	الگوسازی
industrial building	بنای صنعتی
industrial building	ساختمان صنعتی
situation of a building	وضع قرارگرفتن بنا
situation of a building	موقعیت ساختمان
commercial building	تیمچه
building block	کنده ساخت
building block	بنا کنده
building block	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building blocks	کنده ساخت
exhibition building	ساختمان نمایشگاه
office building	ساختمان اداری
building work	کار ساختمانی
to shift to the new building	اسباب کشی کردن
the interior of a building	اندرون عمارت
to found a building	ساختمانی بینادکردن
to found a building	عمارتی برپاکردن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
main building	ساختمان اصلی
nest building	لانه سازی
machine building	ماشین سازی
tower building	ساختمان برجی
site building	زمین ساختمانی
building blocks	بنا کنده
framed building	ساختمان تیر پایهای
to break into a building	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
height of building	بلندی ساختمان
public building	بنای همگانی
gigantic building	ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
ship building	کشتی سازی
home building	ساختمان مسکونی
building contractor	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
building blocks	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
commercial building	تیم
commercial building	سرای
site building	زمین زیربنا
house building	ساختمان مسکونی
a building of small scale	عمارت کوچک
In appiarance it is a strong building.	بظاهر ساختمان محکمی است
building material dealer	فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
article of a building by law	ائین نامه ساختمان
road building machine	ماشین جاده سازی
A multi-storey building.	ساختمان چندین طبقه
road building slag	شلاکه جاده سازی
power house building	ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
building block principle	طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
word building test	ازمون واژه سازی
building steel lathing	اسکلت فلزی ساختمان
building trade joinery	نجاری ساختمان
building trade worker	تعمیرکار ساختمان
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
local building inspector	پلیس ساختمان
building steel lathing	بافت ساختمان فولادی
machine building industry	صنعت ماشین سازی
basic building materials	مواداولیهساختمان
To make a forcible entry into a building.	بزور وارد ساختمانی شدن
his equitable savings and loan building	[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
to burgle [British E] / burglarize [American E] a building.	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	تماس خطوط
line to line spacing	فاصله سطور
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line by line milling	فرز کردن سطری
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
o o line	خط تقسیم دیدبانی
down the line	ضربه از کنار زمین
down line	بار کردن پایین خطی
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
to come in to line	موافقت کردن
to come in to line	در صف امدن
the line	صف
o o line	خط دیدبانی سپاه
line by line	سطر به سطر
out of line	خارج از خط جبهه
on the line	هواپیمای اماده پرواز
in line	همراستا
in line	شمشیر در وضع حمله
on line help	کمک مستقیم
old line	محافظه کار
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
mean line	خط میان
down the line <idiom>	درآینده
line up <idiom>	به صف کردن
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line-up	به خط شدن
line up	ردیف ایستادن تیم
line up	به ترتیب ایستادن
line up	به خط شدن
off line	منفصل
off line	قطع
off line	غیر متصل
off line	برون خطی
line	طناب خط
line	خط صف
line	صفی در خط
line-up	به ترتیب ایستادن
line-up	ردیف ایستادن تیم
on line	در خط
line	ترازکردن
line	استرکردن
line	پوشاندن
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
line	خط
on line	مستقیم
on line	متصل
on line	درون خطی
on line	مورداستعمال
on line	داخل رده
line	در سمت
line	سیم
line	حدود رویه
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	شعبه
line	محصول
line	لاین
line	رشته
line	طرز
by line	خط دوم یافرعی
by line	خط فرعی راه اهن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
line of d.	حد فاصل
line of d.	مرز
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط فرعی راه اهن
line	جبهه جنگ
by-line	خط دوم یافرعی
line	لوله منفردی در سیستم سیالات