Dictiornary-Farsi | building official | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 177 (9 milliseconds)

English	Persian
building official	بازرسان ساختمان


Other Matches

official	موثق و رسمی
official	اداری
official	تشریفاتی
official	مامور
official	کارمند
official	قانونی
official	رسمی
official	صاحب منصب
official	کارمند دولت
official	عالیرتبه رسمی
leading official	سرداور
lead official	سرداور
line official	داور خط تجمع
He is a corrupt official .	مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
extra official	غیر رسمی
official notification	افهارنامه
official religion	دین رسمی
extra official	بیرون ازوفایف اداری
official document	سند رسمی
official language	زبان رسمی
official channels	طرق رسمی
official authorities	مراجع رسمی
official channels	مجاری رسمی
official communications	ابلاغیه رسمی
official communications	مکاتبات اداری
official deed	سند رسمی
official gazette	روزنامه رسمی
official liquidator	مدیر تصفیه
official meeting	ملاقات رسمی
semi official	نیمه رسمی
official visit	بازدید رسمی فرمانده
official submission	مناقصه عمومی
official receipt	رسید رسمی
official rate	نرخ رسمی
official prices	قیمتهای رسمی
official oath	سوگند قانونی یا رسمی
official meeting	اجتماع رسمی
official jurnal	روزنامه رسمی
official calibration	واسنجی رسمی [مهندسی]
official receiver	مدیر تصفیه
official receiver	عضو نافر
official receiver	اعتصاب رسمی
official receiver	اعتصاب باجایزه سندیکا
appointed by an official order	حکمی
certificate [official document]	گواهی
certificate [official document]	مدرک
To hold an official inquiry.	تحقیق رسمی بعمل آوردن
official log book of a ship	دفتر ثبت
building	ساختمان
building	بنا
building	عمارت دیسمان
public building	بنای همگانی
reactor building	ساختمانرآکتور
ship building	کشتی سازی
site building	زمین زیربنا
situation of a building	موقعیت ساختمان
site building	زمین ساختمانی
building contractor	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
to tear down a building	خراب کردن ساختمانی
to break into a building	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
building line	خط کناری ساختمان
Industrialized building	[تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
intelligent building	[ساختمانی با سرویس هوشمند]
to pull down a building	خراب کردن ساختمانی
to demolish a building	خراب کردن ساختمانی
to tear down a building	متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building	متلاشی کردن ساختمانی
to demolish a building	متلاشی کردن ساختمانی
The building is in ruins .	ساختمان خراب است
They bombarded the building.	ساختمان رابه توپ بستند
situation of a building	وضع قرارگرفتن بنا
the interior of a building	اندرون عمارت
to found a building	ساختمانی بینادکردن
to found a building	عمارتی برپاکردن
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
tower building	ساختمان برجی
administrative building	ساختماناداری
containment building	ساختمانمحدودشده
service building	ساختمانسرویس
slab building	ساختلوح
turbine building	ساختمانتوربین
building society	شرکتوام دهندهمسکن
sick building	اشارهبهساختمانهایمدرن
apartment building	ساختمان اپارتمانی
building line	بر ساختمان
building log	چوب گرد ساختمان
building machinery	ماشین الات ساختمانی
building site	عرصه
building material	مصالح ساختمان
building site	کارگاه ساختمانی
body-building	بدنسازی
body-building	پرورش اندام
building material	مصالح ساختمانی
building operations	عملیات ساختمانی
building owner	صاحب کار
building permit	پروانه ساختمان
building plant	وسایل ساختمان
building sand	خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
building enterprise	مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
building line	بر ساختمانی
building line	راسته
administration building	قسمت اداری
road building	جاده سازی
administration building	ساختمان اداری
bridge building	پل سازی
building sites	عرصه
building component	اجزای ساختمان
building connection	انشعاب ساختمان
building construction	معماری
building construction	روسازی
building costs	هزینههای ساختمان
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
building sites	کارگاه ساختمانی
building inspectorate	دفتر نقشه کشی
building limes	اهک ساختمانی
building line	امتداد
body-building	ورزش زیبایی اندام
building system	سیستم ساختمان
building block	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
gigantic building	ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
building block	بنا کنده
height of building	بلندی ساختمان
home building	ساختمان مسکونی
commercial building	سرای
house building	ساختمان مسکونی
industrial building	ساختمان صنعتی
industrial building	بنای صنعتی
building block	کنده ساخت
machine building	ماشین سازی
building system	اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
main building	ساختمان اصلی
model building	الگوسازی
to shift to the new building	اسباب کشی کردن
nest building	لانه سازی
building blocks	کنده ساخت
framed building	ساختمان تیر پایهای
body building	بدنسازی
body building	پرورش اندام
body building	ورزش زیبایی اندام
building blocks	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building unit	واحد ساختمانی
building unit	جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
building up alloy	الیاژ مخصوص روکش کاری
office building	ساختمان اداری
exhibition building	ساختمان نمایشگاه
commercial building	تیمچه
commercial building	تیم
building blocks	بنا کنده
capital building	سرمایه سازی
building work	کار ساختمانی
building up of generator	پیش تحریک مولد
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
article of a building by law	ائین نامه ساختمان
basic building materials	مواداولیهساختمان
building trade joinery	نجاری ساختمان
word building test	ازمون واژه سازی
building trade worker	تعمیرکار ساختمان
machine building industry	صنعت ماشین سازی
road building slag	شلاکه جاده سازی
road building machine	ماشین جاده سازی
power house building	ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
local building inspector	پلیس ساختمان
building steel lathing	بافت ساختمان فولادی
building material dealer	فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
In appiarance it is a strong building.	بظاهر ساختمان محکمی است
building block principle	طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
A multi-storey building.	ساختمان چندین طبقه
building steel lathing	اسکلت فلزی ساختمان
a building of small scale	عمارت کوچک
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
To make a forcible entry into a building.	بزور وارد ساختمانی شدن
his equitable savings and loan building	[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
to burgle [British E] / burglarize [American E] a building.	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است