Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 152 (8 milliseconds)
English	Persian
built up crossing	قطعه ریل متقاطع
Other Matches
well-built	خوشاستیل - خوشساخت
crossing	مسیررژه
crossing	رژه رونده
crossing	هدف عبورکننده در مسیر رژه
crossing	گذرگاه
crossing	عبور
crossing	محل تقاطع
crossing	نقطه تقاطع
crossing	نقطه تلاقی دوراهی
new built	نوساخت نوساز
new built	تازه ساز
built in	موجود در داخل چیزی
built into	که هنوز بخش فیزیکی سیستم است
built in	جزو ساختمان
built in	غیر قابل انتقال
built in	توکار
built in	وسیلهای که از ابتدای ساخت روی دستگاه سوار شده باشد
new built	تازه ساخت
built-in	تابع مخصوصی که در برنامه پیاده سازی شده است
built-in	ی از سیستم است
built-in	تشخیص خطا و بررسی اعتبار به طور خودکار روی داده دریافت شده
built-in	نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
built-in	غیرقابل انتقال
built	ترکیب
built	ریخت
crossing	دوراهی
built up	پر از ساختمان
built-up	پر از ساختمان
built	ساخت
crossing out	قلم خوردگی
crossing over	تبادل ژنی
crossing the t	قطع کردن راه ستون دشمن
street crossing	چهارراه
criss-crossing	همبر
criss-crossing	پایی
wading crossing	عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
wading crossing	عبور از پایاب
criss-crossing	امضای اشخاص بیسواد
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
deliberate crossing	عبور با فرصت از رودخانه
street crossing	تقاطع
custom built	سفارشی تهیه شده اختصاصی
flank crossing	عبوراز جناح دشمن
custom built	سفارشی
crossing tower	برج تقاطع در کلیسا
crossing the line	عبور از خط استوا
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
ford crossing	تقاطع جاده با مجاری ابگذر
hasty crossing	عبور تعجیلی از رودخانه
flank crossing	دور زدن جناح دشمن
crossing the line	عبور از استوا
crossing target	هدفهای متحرک عرضی
occupation crossing	پل محلی
occupation crossing	پل اختصاصی
criss-crossing	سردرگمی
criss-crossing	سوتفاهم
criss-crossing	برخورد
purpose-built <adj.>	عملی
purpose-built <adj.>	قابل اجرا
purpose-built <adj.>	باصرفه
purpose-built <adj.>	قابل استفاده
purpose-built <adj.>	کارکردی
purpose-built <adj.>	سودمند
purpose-built <adj.>	درست
purpose-built <adj.>	شایسته
purpose-built <adj.>	هدفمند
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	مفید
purpose-built <adj.>	دارای مزیت
purpose-built <adj.>	بدرد خور
purpose-built <adj.>	مناسب
How long does the crossing take?	چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
criss-crossing	با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing	چلیپایی کردن
criss-crossing	همبر کردن
criss-crossing	دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossing	بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossing	کج
criss-crossing	یکوری
criss-crossing	به طور ضربدر
zebra crossing	خط عابر پیاده
built-in microphone	میکروفن
pelican crossing	دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
purpose-built	تکمنظوره برایمنظوریخاص
criss-crossing	طرحچلیپایی
It has built up quite a reputation.	اسمش خوب دررفته
purpose-built <adj.>	به درد بخور
level crossing	محل تقاطع دو خط راه اهن
jerry built	سر هم بندی شده
jerry built	ارزان بناشده
jerry built	با بی دقتی روی هم سوار شده
jerry-built	سر هم بندی شده
jerry-built	ارزان بناشده
jerry-built	با بی دقتی روی هم سوار شده
air built	هوایی
air built	پوچ
brick built	اجری
brick built	اجر ساز
built in aerial	آنتن دستگاهی
built in check	مقابله توکار
built in check	بررسی توکار
pedestrian crossing	گذرگاه پیاده
custom-built	آنچه مخصوص یک مشتری ساخته شده است
pedestrian crossing	گذرگاه پیادگان
level crossing	گذرگاه همکف
level crossing	گذر همتراز
double-crossing	نارو زدن
double-crossing	دورویی کردن خیانت کردن
crossing point	نقطه تلاقی
crossing point	محل برخورد دو خط
crossing point	نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points	نقطه تلاقی
crossing points	محل برخورد دو خط
crossing points	نقطه تقاطع نقطه تلاقی
grade crossing	تقاطع شاهراه
grade crossing	تقاطع راه اهن
grade crossing	تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
built in engine	موتور تاسیسات
built up lining	پوشش مرکب
built up section	مقاطع مرکب
cart crossing	گذرگاه ارابه
cattle crossing	گذرگاه چارپایان
coach built	چوبی
crossing area	منطقه عبور
crossing area	منطقه گذار منطقه پایاب
crossing line	خط تقاطع
crossing plane	سطح تقاطع
crossing site	محل عبور اجباری
crossing site	محل گذار
crossing site	محل پایاب
crossing target	هدف متحرک
crossing target	هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
built up frog	قورباغهای نصب
built up frog	قلبی ریل
built up frog	قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
built in font	فونت توکار
built in fonts	شکل حروف تعبیه شده
built in function	تابع توکار
built in jack	جک مخصوص نصب
built in panel	تابلوی نصب
built in stabilizers	تثبیت کنندههای خودکار
built on sand	سست بنیاد
built on sand	ناپایدار
built up beam	تیر ساخته شده
built up edge	لبه مخصوص نصب
crossing barrier mechanism	قالبفلزی
level crossing bell	زنگخطعبور
level crossing sign	علامتخطعبور
heading crossing angle	زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
made or built up mast	دگل چند تیکه
Rome was not built in a day <proverb>	رم یکشبه بنا نشد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com