Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
bulk head
دیواریکه برای جلوگیری ازفشار اب یا خاک ساخته میشود
Other Matches
bulk
جسم
bulk
توده
bulk
جرم
bulk
بخش
bulk
حجم کلی
bulk
حجم
bulk
فله
bulk
پاک کردن یک دیسک یا نوار مغناطیسی در یک عمل
bulk
رسانهای که قادر به ذخیره سازی حجم بزرگی از داده با اندازه ها و حالتهای مختلف است
bulk
پرحجم
bulk
جثه
bulk
لش
bulk
جسامت حجم
bulk
اندازه
bulk
بصورت توده جمع کردن
bulk
انباشتن
bulk
توده اکثریت
bulk
عمده
bulk
در حجم بزرگ
bulk
قسمت بزرگ
bulk
قسمت عمده
bulk
بارقوال
bulk
مین کننده اطلاع برای ایجاد صفحات متن ویدیویی -off line به کار می رود که بعد آنها را به سرعت به کامپیوتر اصلی متصل کند
bulk
حجم بزرگی از چیزی
bulk
یک جا
in bulk
بی فرف
bulk
بصورت عمده
in bulk
همینطوری
in bulk
جملهای
bulk
تنه
break bulk
تفکیک محصولات
bulk cargo
کالای بسته بندی نشده
bulk cargo
بار فله
bulk cargo
محموله حجیم
bulk cargo
بارحجیم بار عمده
bulk cargo
کالای فله بار فله
bulk cargo
بار یک پارچه
bulk cargo
بار قوال
bulk oil
نفت بی فرف
bulk petroleum
سوخت مخزنی
bulk petroleum
سوخت قوال مخازنی که بیش از 55 گالن فرفیت دارند
of agreat bulk
طش دار
bulk concrete
بتن تنیده
bulk deformation
تغییر شکل حجمی
bulk material
مواد اولیه حجیم
bulk material
امادقوال
bulk modulus
ضریب کشیدگی
bulk material
اماد حجیم
bulk loading
بارگیری در مخازن
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
bulk buying
خرید بصورت عمده
bulk buying
خرید درحجم زیاد
bulk buying
خرید فله
bulk material
اماد یک جا
bulk gravity
چگالی فاهری
bulk eraser
degausser
bulk carrier
کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk density
چگالی تودهای
bulk density
چگالی حجمی
bulk density
چگالی کشیدگی
bulk polymerization
بسپارش تودهای
bulk production
تخلیه سوخت از تانکر به مخزن
bulk carriers
کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk supply
اماد با کانتینر
bulk transport
حمل بار به صورت فله
bulk yarn
نخ های پفکی و حجیم شده جهت ایجاد سطوح برآمده و برجسته
to break bulk
خالی کردن بار
bulk buy
عمدهخر-کسیکهیکجاخریدمیکند
bulk carrier
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
bulk terminal
اندازهپایانی
of agreat bulk
تنه دار
bulk carriers
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
bulk supply
اماد به طور قوال
bulk supply
اماد عمده
bulk storage
انباره پر گنجایش
bulk properties
خواص گروهی
bulk production
تقسیم سوخت درفروف کوچک
bulk stock
ذخایر بسته بندی شده اماد قوال و یک جا
bulk storage
انباره پرگنجایش
bulk strain
تغییر شکل نسبی حجمی
bulk stock
ذخایر قوال
bulk load method
روش استفاده از بارگیری قوال
bulk load method
روش بارگیری با بارقوال
bulk replacement storage
سهمیه کل جایگزینی درصحنه عملیات
break bulk agent
عامل تفکیک محصولات
break bulk cargo
محمولات تفکیک شده
break bulk cargo
محموله بسته بندی شده
bulk petroleum products
فراوردههای نفتی قوال
break bulk point
نقطه تقسیم اماد کشتی به داخل قایقهای کوچکتر
bulk modulus of elasticity
ضریب کشسانی حجمی
head to head polymer
بسپار سر به سر
bulk liquid storage space
حجم کلی مخزن
bulk petroleum conversion kit
جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی
over head
هزینه سربار
off with his head
سرش را از تن جدا کنید
R/W head
HEAD WRITE/READ
to go off one's head
دیوانه شدن
head to head
رقابت شانه به شانه
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head well
چاه پیشکار
keep one's head
دست پاچه نشدن
keep one's head
خونسردبودن
go to head of
مست کردن
head well
مادر چاه
head way
پیشروی
head way
بلندی طاق سرعت
head way
پیشرفت
head way
بجلو
R/W head
وسیله
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head-on
<idiom>
فرجام مواجه شدن با
head-on
<idiom>
برعلیه کسی بودن
head out
<idiom>
ترک کردن
head up
<idiom>
رهبر
keep one's head
<idiom>
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
over one's head
<idiom>
خیلی سخت برای درک
over one's head
<idiom>
به مقام بالاتری رفتن
head for
به سمت معینی در حرکت بودن
to head off
عازم شدن
[گردش]
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
go to one's head
<idiom>
مغرور شدن
get it through one's head
<idiom>
فهمیدن ،باورداشتن
to get anything into ones head
چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to keep one's head
ارام یاخون سردبودن
well head
سر چشمه
with head on
سربه پیش سر به جلو
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
one way head
سریکجهته
go head
ادامه بدهید بفرماید
go head
پیش بروید
from head to f.
ازسرتاپا
per head
متوسطمیانگین
head
سالار عنوان
head
خط سر
head
رهبری کردن مقاومت کردن
head
موضوع در راس چیزی واقع شدن
head
عنوان مبحث
head
نوک پیکان
head
دستشویی قایق بالای بادبان
head
فهم
head
دهنه ابزار
head
ارتفاع ریزش سر رولور سر
head
موضوع
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head
شبکه یا بدنه
head
بخش بالایی وسیله
head
ارتفاع فشاری
head
افت
head
منتها درجه موی سر
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head
فرق سرصفحه
head
سرستون
head
: سرگذاشتن به
head
رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head
پیش رو
head
عناصر اولیه ستون
head
دارای سرکردن
head
سرفشنگ
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
head
مهم
head
سرپل توالت ناو
head
عازم شدن سرپل گرفتن
head
سردرخت
head
انتهای میز بیلیارد
head
اصلی
head
هد
head
عمده
head
ضربه با سر
head
توپی کامل و سایر متعلقات
head
مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head first
باکله
head
دماغه
head-on
نوک به نوک
head-on
روبرو
head-on
از طرف سر
head-on
از سر
head
کله
head
سر
Off with his head !
سرش را ببرید !
head first
سربجلو
head
نوک
head
راس عدد
head
ابتداء
head
انتها دماغه
head-first
از سر سراسیمه
head-first
سربجلو
head-first
باکله
head first
از سر سراسیمه
head-on
شاخ بشاخ
head on
نوک به نوک
head on
روبرو
head on
از طرف سر
head
دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head
راس
head
بعد بالایی کتاب یا بدنه
head
رئیس
head
اولین عنصر داده در لیست بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com