Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
English
Persian
burn one's bridges behind one
<idiom>
پلهای پشت سرش راخراب کردن
Other Matches
bridges
پل
bridges
پل زدن
bridges
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridges
وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
bridges
سخت افزار یا نرم افزاری که به اجزای یک سیستم قدیمی اجازه استفاده در سیستم جدید میدهد
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridges
compassplatform : syn
bridges
پل فرماندهی
bridges
جسر
bridges
برامدگی بینی
bridges
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
bridges
بازی ورق
bridges
پل ساختن
bridges
اتصال دادن
bridges
پل فرماندهی کشتی
suspension bridges
پل اویزان
suspension bridges
پل معلق
cable-stayed bridges
کابلهایبرقراریپل
types of arch bridges
انواعیلها
types of beam bridges
قسمتهایتیرپیل
yerkes bridges point scale
مقیاس امتیازی یرکیز-بریجز
to burn into
خوب داغ کردن
to burn away
سوختن و تمام شدن
burn out
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
to burn
ته گرفتن
[غذا]
burn up
<idiom>
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn down
<idiom>
کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
to burn into
نشان گودگذاشتن
to burn out
سوختن
to burn out
خاموش شدن
to burn up
سوزاندن و از میان بردن
burn off
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
burn in
فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
burn
امتیاز گرفتن از حریف
burn
دراتش شهوت سوختن
burn in
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn
اثر سوختگی
burn
سوختن
burn
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn in
سوختن
burn
سوزش موادمنفجره
burn
برنامه نویسی PROM با داده
burn
کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn
سوختن مشتعل شدن
burn
اتش زدن
burn
سوزاندن
burn in
ازمایش روشن
burn in
نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
slash and burn
بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
to burn rubber
بوکس و باد کردن چرخ
slash and burn
ببرو بسوز
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
to burn the food
بگذارند غذا ته بگیرد
to burn ones fingers
ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
sun burn
سوختگی ازافتاب
sun burn
افتاب زدگی
second degree burn
سوختگی درجه دوم
my ears burn
گویی کسی از من سخن می گوید
ion burn
یون سوخت
dark burn
خستگی
burn variation
واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
burn through range
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
to burn a hole
سوزاندن
to burn a hole
سوراخ کردن
to burn down ar low
اهسته ترسوختن
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
to burn the midnighoil
شب نشینی کردن
flash burn
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
to burn down or low
اهسته ترسوختن
to burn the midnight oil
دود چراغ خوردن
burn the midnight oil
<idiom>
[زحمت زیاد کشیدن]
to burn the midnight oil
در شب ریاضت کشیدن
burn the candle at both ends
<idiom>
یکسره کارمیکند
Be careful not to burn the meat .
مواظب باش گوشت رانسوزانی
burn a hole in one's pocket
<idiom>
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
burn the midnight oil
<idiom>
تا دیر وقت درس خواندن
to burn the midnight oil
شب نشینی کردن
Wet and dry burn togrther .
<proverb>
تر و خشک با هم مى سوزد .
It is not a pottage so hot as to burn the mouth .
<proverb>
آش دهن سوزى نسیت .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com