English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
English Persian
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
burn the midnight oil <idiom> [زحمت زیاد کشیدن]
Search result with all words
to burn the midnight oil دود چراغ خوردن
to burn the midnight oil در شب ریاضت کشیدن
to burn the midnight oil شب نشینی کردن
Other Matches
midnight نصف شب
midnight دل شب تاریکی عمیق
midnight نیمه شب
midnight فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
midnight sun خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
to burn away سوختن و تمام شدن
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
to burn ته گرفتن [غذا]
burn up <idiom> کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
to burn up سوزاندن و از میان بردن
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
to burn into خوب داغ کردن
to burn into نشان گودگذاشتن
to burn out سوختن
to burn out خاموش شدن
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
burn کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
burn برنامه نویسی PROM با داده
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn سوزش موادمنفجره
burn in سوختن
burn سوختن
burn اثر سوختگی
burn in حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
burn دراتش شهوت سوختن
burn in نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn سوختن مشتعل شدن
burn in ازمایش روشن
burn اتش زدن
burn سوزاندن
burn in فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
burn امتیاز گرفتن از حریف
burn one's bridges behind one <idiom> پلهای پشت سرش راخراب کردن
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
slash and burn ببرو بسوز
slash and burn بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
sun burn سوختگی ازافتاب
sun burn افتاب زدگی
second degree burn سوختگی درجه دوم
my ears burn گویی کسی از من سخن می گوید
ion burn یون سوخت
burn variation واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
burn through range مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
flash burn سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
to burn a hole سوزاندن
to burn a hole سوراخ کردن
to burn the midnighoil شب نشینی کردن
dark burn خستگی
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
to burn down ar low اهسته ترسوختن
to burn ones fingers ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
to burn down or low اهسته ترسوختن
Be careful not to burn the meat . مواظب باش گوشت رانسوزانی
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
It is not a pottage so hot as to burn the mouth . <proverb> آش دهن سوزى نسیت .
Wet and dry burn togrther . <proverb> تر و خشک با هم مى سوزد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com