English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
burn through range مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
Other Matches
burn اتش زدن
burn سوزاندن
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
burn کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
to burn away سوختن و تمام شدن
to burn into خوب داغ کردن
to burn into نشان گودگذاشتن
to burn out سوختن
to burn out خاموش شدن
burn in فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
burn in ازمایش روشن
burn in نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn سوختن مشتعل شدن
burn دراتش شهوت سوختن
burn اثر سوختگی
burn سوختن
burn سوزش موادمنفجره
burn کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn امتیاز گرفتن از حریف
burn in سوختن
burn in حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
to burn up سوزاندن و از میان بردن
to burn ته گرفتن [غذا]
burn برنامه نویسی PROM با داده
burn up <idiom> کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn down <idiom> کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
burn variation واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
dark burn خستگی
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
ion burn یون سوخت
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
flash burn سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
sun burn سوختگی ازافتاب
to burn the food بگذارند غذا ته بگیرد
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
to burn rubber بوکس و باد کردن چرخ
my ears burn گویی کسی از من سخن می گوید
burn one's bridges behind one <idiom> پلهای پشت سرش راخراب کردن
slash and burn ببرو بسوز
to burn the midnighoil شب نشینی کردن
to burn down or low اهسته ترسوختن
to burn down ar low اهسته ترسوختن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
slash and burn بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
to burn a hole سوراخ کردن
to burn a hole سوزاندن
sun burn افتاب زدگی
to burn ones fingers ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
second degree burn سوختگی درجه دوم
to burn the midnight oil در شب ریاضت کشیدن
to burn the midnight oil شب نشینی کردن
to burn the midnight oil دود چراغ خوردن
burn the midnight oil <idiom> تا دیر وقت درس خواندن
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
burn the midnight oil <idiom> [زحمت زیاد کشیدن]
Be careful not to burn the meat . مواظب باش گوشت رانسوزانی
burn a hole in one's pocket <idiom> پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
Wet and dry burn togrther . <proverb> تر و خشک با هم مى سوزد .
It is not a pottage so hot as to burn the mouth . <proverb> آش دهن سوزى نسیت .
range دامنه [ریاضی]
within range در برد جنگ افزار
range k ضریب تصحیح کای برد
within range در تیررس
range k ضریب تصحیح برد
in range with درخط
in range with در امتداد
range name نام دامنه
out of range دور از تیر رس یا صدارس
out of range که خارج از حد سیستم باشد
range ردیف
range به خط کردن
range در طبقه قرار دادن
range دسته
range صف
range حدودجذر و مد دریا
range حدود
range مسافت
range بردهدف
range میدان تیر
range برد سلاح
range سلسله
range دامنه تغییرات
range محدوده
range میدان حدودتغییرات
range به نظم وترتیب واداشتن
range حیطه
range ناحیه
range طبقه
range رشته
range بر
range سلسله ردیف
range گام
range حدود وسعت
range طیف
range حد فاصل
range فاصله
range رشته کوه
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range دامه تغییرات
range برد
range دامنه
range سیر و حرکت کردن
range عبور کردن مسطح کردن
range مرتب کردن میزان کردن
range اراستن
range درصف اوردن
range منحنی مبنا
range تغییر کردن خط مبنا
range حوزه
range چشم رس
range حدود محدوده
range دسترسی
range تیررس برد
range رسایی
range مجموعه مقادیرممکن بین بیشترین حد و کمترین حد
range مجموعه موضوعاتی که خریدار از بین آنها انتخاب میکند
range گستره
range مجموعه مقادیر مجاز
range قرار دادن متن در یک ترتیب معین
range تغییر کردن یا متفاوت بودن
range یک خانه یا تعدادی خانه
range جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ
range of adjustment ناحیه تنظیم
range of instrument حد کار سنجه
range meter فاصله سنج
range correction تصحیح برد تیراندازی
range correction تصحیح برد سلاح
range correct فرمان برد خوب
range correct برد خوب
range of doubt گستره شک [ریاضی]
range of motion دامنه حرکت
longer-range دوربرد
range officer افسرتیر
range officer افسر مسئول میدان تیر
range of variation ناحیه انحراف
range of variation ناحیه تغییر
range of stress دامنه تنش
range of storke ناحیه ضربه
range of music حدود یا میدان علم موسیقی
range component عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
range check بررسی محدوده
range card کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
range adjustment تنظیم مسافت
range adjustment تنظیم برد
range markers علامت تعیین کننده مسیر عملیات اب خاکی در شب
range marker شاخص مسافت یاب روی صفحه رادار
range ladder تنظیم تیربه روش نردبانی با شلیک گذار و کوتاه
range light چراغ دوم دکل ناو
range marker فاصله یاب راداری
range markers چراغ شاخص مسیر
range keeper محاسب مسافت توپ
range angle زاویه مربوط به برد مورب هدف
range card کارت برد
subcaliber range میدان تیر مخصوص
range calibration تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
range angle زاویه بردی هواپیما
range calibration تنظیم مسافت
range board طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
extreme range برد نهایی جنگ افزار حداکثر برد
range keeper محاسب توپ
range board میز تنظیم مسافت
range ladder تنظیم با نردبان بردی
range quadrant طبله تراز تیر
Range of mountains. رشته کوه ( کوهها ؟جبال )
the range of a firearm تیر رس
target range مسافت هدف میدان تیر مشقی
target range برد هدف
supporting range شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
supporting range برد پشتیبانی سلاحها
subcaliber range تیراندازی بالوله جوفی یا تیربار اثرگذارمیدان تیر تنظیم هدف
subcaliber range میدان تیر لوله جوفی
stress range گستره تنش
slant range برد مایل
the range of voice دانگ صدا
tidal range دامنه جذر و مد دریایی
free-range خانگی
free-range آزادچر
visibility range شعاع عمل دیدبانی یا دید
visibility range میدان دید
visual range حیطه دید
vhf range ناحیه فرکانس خیلی بالا
tropic range دامنه استوایی
medium range وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
slant range برد مورب هدف
range rake الیداد مسافت سنج
rifle range تیررس تفنگ
range spotting تخمین مسافت کردن
range sensing تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
range sensing تخمین مسافت
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
range scale طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
range scale طبله مسافت
range resolution قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
range rake دستگاه الیدادتی شکل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com