Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
business activity
فعالیت بازرگانی
Other Matches
activity
رکورد فعالیتهای انجام شده
activity
کار
activity
بخش
activity
فعالیت
activity
کار چابکی
activity
زنده دلی
activity
قسمت یکان
activity
سازمان
activity
ماموریت عمل
activity
اکتیوایی
self activity
فعالیت خود بخود
activity
وفیفه
activity
فعال یا مشغول بودن
activity
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activity
کنش وری
activity
بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activity
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity
تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
activity designator
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
activity drive
سائق فعالیت
activity light
چراغ فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
activity quotient
بهر فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
low activity
فعالیت پایین
activity ratio
نسبت فعالیت
aman of activity
مردجدی
naval activity
یکان دریایی
major activity
قسمت عمده فعالیت عمده
major activity
شعبه اصلی
critical activity
فعالیت بحرانی
collection activity
عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
class ii activity
اجرای اماد طبقه 2
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
class i activity
اجرای اماد طبقه 1
naval activity
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
optical activity
فعالیت نوری
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
activity time
زمان هر فعالیت
activity time
مدت زمانی که شروع و ختم هرفعالیت در یک شبکه اجرائی مشخص میکند
activity wheel
گردونه فعالیت
aman of activity
مردکاری
auxiliary activity
فعالیت فرعی
random activity
فعالیت تصادفی
radio activity
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
activity catharsis
پالایش عملی
activity coefficient
ضریب فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
transshipment activity
سیستم حمل و نقل سطح مملکتی سازمان حمل و نقل در سطح وزارت دفاع
activity analysis
تحلیل فعالیت
activity cycle
چرخه فعالیت
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
force activity designator
شماره ترتیب فعالیت یکان
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
accountable supply distribution activity
سازمان نگهداری سوابق امادی
do business
معامله کردن
he had no business to
حقی نداشت که
he was p in his business
کارو
business
<adj.>
بازرگانی
business
<adj.>
تجارتی
business
<adj.>
تجاری
to get down to business
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
to get down to business
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
to go away
[off]
on business
به سفر تجاری رفتن
business name
اسم تجارتی
business like
عملی
he was p in his business
خوب بود کارش رونق گرفته بود
i have come on business
کاری دارم اینجا امدم
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
to do business
معامله کردن
what is your business here
کار شما اینجا چیست
How is business ? How is everything?
کار وبارها چطوره ؟
To go about ones business.
پی کار خود رفتن
Anyway it is none of his business.
تازه اصلابه او مربوط نیست
that business does not p
به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
I mean business. I mean it.
شوخی نمی کنم جدی می گویم
What is it to me?it is none of my business.
به من چه؟
To go about ones business.
دنبال کار خود رفتن
I cant do business with him .
با او معامله ام نمی شود
mean business
<idiom>
جدی بودن
I am here on business.
برای کار اینجا آمدم.
None of your business.
[این]
به شما مربوط نیست.
to do business
کاسبی کردن
business like
منظم
business
شرکت تجاری
business
سوداگری
business
حرفه
business
کسب و کار بازرگانی
business
موسسه بازرگانی
business
شرکت
business
کسب
business
تجارت
business
نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
business
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
business
خرید یا فروش
business
دادوستد
business
داد و ستد تجارتخانه
business
موضوع تجارت
business
کار و کسب
business
بنگاه
business
دادوستد کاسبی
business
کسب و کار
business like
مرتب
What work do you do ? what is your business ?
کارتان چیست ؟
He has no business to interfere.
بیخود می کند دخالت می کند
small business
تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
line of business
پیشه
monkey business
کچلک بازی
line of business
شاخه پیشه
big business
واحد تجاری بزرگ
Our business has become tangled up.
کارمان پیچ خورده است
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
He put me out of business.
مرا از کسب وکاسبی انداخت
business school
مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
show business
نمایشگری
show business
حرفهی هنرپیشگی و نمایش
He is well versed in business .
درامور با زرگانی کاملا" وارد است
relating to business
<adj.>
تجاری
transport business
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
initiated into business
دست اندرکار
business park
[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
to go away on a business trip
به سفر تجاری رفتن
transport business
تجارت حمل و نقل
business union
اتحادیه بازرگانی
line of business
حرفه
relating to business
<adj.>
بازرگانی
relating to business
<adj.>
تجارتی
monkey business
<idiom>
دوز وکلک ،حقه باز
monkey business
<idiom>
شوخی کردن
carrying business
تجارت حمل و نقل
business matters
مسائل کسبی
business fluctuations
نوسانات بازرگانی
business firms
بنگاههای انتقاعی
business failure
ناکامی تجاری
business failure
شکست تجاری
graphics, business
تجارت
business expenses
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
business enterprise
بنگاه تجاری
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
business man
ادم کاسب
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
business enterprise
بنگاه بازرگانی
business goods
کالای تولیدی
business graphics
گرافیکهای تجاری
business mechines
ماشینهای تجاری
business law
حقوق تجارت
business prosperty
رونق سوداگری
business prosperty
رونق کسب و کار
business software
نرم افزارهای تجاری
business transaction
داد و ستد بازرگانی
business inventories
موجودی تجاری
butchery business
گوشت فروشی
carry on business
داد و ستد کردن
business income
درامد خالص تجارتی
business hours
ساعت کاری
business hours
ساعت اداری
business economics
علم اقتصاد بازرگانی
hours of business
ساعتهای کاری
business cycle
معادل cycle trade
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
one who transacts business with another
معامل
business economics
علم اقتصاد کسب و کار
mind your own business
درفکر کار خودت باش
business depression
بحران کسب و کار
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
business cycle
دور کسب وکار
business cycle
دور اقتصادی
business cycle
دور تجاری
business cycle
دور بازرگانی
man of business
وکیل گماشته
business combination
ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
graphics, business
گرافیک
business depression
کسادی کار کسادی سوداگری
head of business firm
رئیس تجارتخانه
business type operation
عملیات کامپیوتری
international business machine
IB
small business computer
کامپیوتر کوچک تجاری
He is completely absorbed by his business.
کاملاجذب کارش است
business type operation
عملیات تجارتی
net business saving
پس انداز خالص شرکتها
Why did you give away your business patern ?
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
mail order business
کسب و کار مکاتبهای
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
business data processing
داده پردازی تجاری
international business machine
corporation
Beat it !Buzz off! Mind your own business.
برو کشکت را بساب
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com