Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
business park
[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی]
Other Matches
park
محل توقف
park
شکارگاه محصور مرتع
park
گردشگاه پردیز
park
باغ ملی
park
پارک
to park
پارک کردن
[دستگاهی]
park
اتومبیل راپارک کردن
May I park there?
ممکن است اینجا پارک کنم؟
park
قرار دادن
park
توقف
park
حرکت دادن نوک خواندن /نوشتن درایو دیسک سخت روی نقط های از دیسک که دادهای ذخیره نشده است
Where can I park?
کجا می توانم پارک کنم؟
park
تفرجگاه
park
گردشگاه
park
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
park bench
نیمکت پارک
Industrial Park
[طراحی املاک برای استفاده صنعتی در قرن نوزدهم در منچستر]
coach park
مکانپارکینگاتوبوسو درشکه
Where can I park my car?
کجا اتومبیلم را میتوانم پارک کنم؟
amusement park
فانفار
amusement park
پارک تفریحی
trailer park
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
car park
پارکینگ
natinal park
پارک ملی
car park
جای پارک
How long can I park here?
چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
retail park
مرکز خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مرکز تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
safari park
محوطهبستهمخصوصحیواناتوحشی
double-park
دوردیفه پارک کردن
double park
دوردیفه پارک کردن
double park
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
national park
باغ ملی
ball park
زمین بازیهای با توپ
multi-storey car park
پارکینگ چند طبقه
multi-storey car park
پارکینگ طبقاتی
We had a slight contretemps at the parking lot
[car park]
.
ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
he had no business to
حقی نداشت که
business
داد و ستد تجارتخانه
business
دادوستد
business
کسب و کار بازرگانی
business
تجارت
i have come on business
کاری دارم اینجا امدم
None of your business.
[این]
به شما مربوط نیست.
he was p in his business
خوب بود کارش رونق گرفته بود
do business
معامله کردن
business
موسسه بازرگانی
business
شرکت
he was p in his business
کارو
business
کسب و کار
Anyway it is none of his business.
تازه اصلابه او مربوط نیست
I cant do business with him .
با او معامله ام نمی شود
To go about ones business.
پی کار خود رفتن
How is business ? How is everything?
کار وبارها چطوره ؟
mean business
<idiom>
جدی بودن
To go about ones business.
دنبال کار خود رفتن
I am here on business.
برای تجارت اینجا آمدم.
business
سوداگری
business
حرفه
what is your business here
کار شما اینجا چیست
business
دادوستد کاسبی
to do business
معامله کردن
to do business
کاسبی کردن
I am here on business.
برای کار اینجا آمدم.
business
بنگاه
business
موضوع تجارت
business
کار و کسب
I mean business. I mean it.
شوخی نمی کنم جدی می گویم
business like
مرتب
business
خرید یا فروش
business
شرکت تجاری
business
کسب
to get down to business
به کار اصلی پرداختن
[اصطلاح روزمره]
business
<adj.>
بازرگانی
business
<adj.>
تجارتی
that business does not p
به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد
business
<adj.>
تجاری
to get down to business
کار و بار را شروع کردن
[اصطلاح روزمره]
business like
منظم
business like
عملی
business
نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد.
business
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
What is it to me?it is none of my business.
به من چه؟
business name
اسم تجارتی
to go away
[off]
on business
به سفر تجاری رفتن
to go away on a business trip
به سفر تجاری رفتن
line of business
حرفه
line of business
پیشه
carrying business
صنعت حمل و نقل
line of business
شاخه پیشه
He is well versed in business .
درامور با زرگانی کاملا" وارد است
I am minding my own business.
کاری بکار کسی ندارم
What work do you do ? what is your business ?
کارتان چیست ؟
relating to business
<adj.>
تجارتی
relating to business
<adj.>
تجاری
monkey business
<idiom>
دوز وکلک ،حقه باز
transport business
صنعت حمل و نقل
business group
شرکت سهامی
[شرکت]
carrying business
تجارت حمل و نقل
transport business
تجارت حمل و نقل
relating to business
<adj.>
بازرگانی
initiated into business
دست اندرکار
monkey business
<idiom>
شوخی کردن
big business
واحد تجاری بزرگ
business failure
ناکامی تجاری
business firms
بنگاههای انتقاعی
business fluctuations
نوسانات بازرگانی
business goods
کالای تولیدی
business graphics
گرافیکهای تجاری
business hours
ساعت اداری
business hours
ساعت کاری
business income
درامد خالص تجارتی
business inventories
موجودی تجاری
business law
حقوق تجارت
business man
ادم کاسب
business matters
مسائل کسبی
business mechines
ماشینهای تجاری
business prosperty
رونق سوداگری
business software
نرم افزارهای تجاری
business transaction
داد و ستد بازرگانی
business failure
شکست تجاری
business expenses
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
monkey business
کچلک بازی
business activity
فعالیت بازرگانی
business combination
ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات
business cycle
دور بازرگانی
business cycle
دور تجاری
business cycle
دور اقتصادی
business cycle
دور کسب وکار
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
business cycle
معادل cycle trade
business depression
بحران کسب و کار
business depression
کسادی کار کسادی سوداگری
business economics
علم اقتصاد بازرگانی
business economics
علم اقتصاد کسب و کار
business enterprise
بنگاه بازرگانی
business enterprise
بنگاه تجاری
business union
اتحادیه بازرگانی
He has no business to interfere.
بیخود می کند دخالت می کند
man of business
وکیل گماشته
mind your own business
درفکر کار خودت باش
one who transacts business with another
معامل
show business
حرفهی هنرپیشگی و نمایش
show business
نمایشگری
business school
مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری
small business
تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
He put me out of business.
مرا از کسب وکاسبی انداخت
Our business has become tangled up.
کارمان پیچ خورده است
business prosperty
رونق کسب و کار
hours of business
ساعتهای کاری
he prospered in his business
کارش بالا گرفت
graphics, business
تجارت
he has a rushing business
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
graphics, business
گرافیک
carry on business
داد و ستد کردن
butchery business
گوشت فروشی
he prospered in his business
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
Why did you give away your business patern ?
چرا شریک خودت را لو دادی ؟
business type operation
عملیات تجارتی
He is completely absorbed by his business.
کاملاجذب کارش است
business data processing
داده پردازی تجاری
business type operation
عملیات کامپیوتری
head of business firm
رئیس تجارتخانه
small business computer
کامپیوتر کوچک تجاری
net business saving
پس انداز خالص شرکتها
international business machine
IB
international business machine
corporation
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
mail order business
کسب و کار مکاتبهای
to hold a share in a business
در شرکتی سهمی داشتن
common business oreinted language
زبان با گرایش متداول تجاری
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Beat it !Buzz off! Mind your own business.
برو کشکت را بساب
My trip to Europe was business and pleasure combined .
سفرم به اروپ؟ هم فال بود وهم تماشا
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
Lets talk business. Lets talk turkey.
بی تعارف وجدی حرف بزنیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com