Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English
Persian
by-pass taxiway
محلعبورلولهآب
Search result with all words
taxiway
جاده یا راه تاکسی رو فرودگاه
taxiway
مسیر تاکسی کردن
taxiway
محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
taxiway
راه تاکسی یا باند تاکسی
exit taxiway
خروجیجاده
high-speed exit taxiway
خروجیتاکسیوباسرعتبالا
taxiway line
خطتاکسیرو
Other Matches
pass on
دست بدست دادن
pass on
در گذشتن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
pass on
پیش رفتن
pass out
مردن ضعف کردن
pass off
نادیده گرفتن
pass on
ردکردن
pass up
رد کردن صرفنظر کردن
pass over
عید فصح
pass over
عید فطر
pass over
غفلت کردن
pass over
چشم پوشیدن
pass through
متحمل شدن
pass through
دیدن
pass under
رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass off
بخرج دادن قلمداد کردن
pass off
به حیله از خود رد کردن
pass off
بیرون رفتن
one pass
تک گذری
come to pass
رخ دادن
come to pass
اتفاق افتادن
by pass
اتصال کوتاه
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass
شنت کردن
one pass
یک گذری
outside pass
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass off
تاشدن
pass off
برگزار شدن
pass off
برطرف شدن
This too wI'll pass.
این نیز بگذرد
pass by
ول کردن
pass by
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass away
درگذشتن
pass away
مردن
by pass
لوله یدکی جا گذاشتن
second pass
گذر دوم
to pass on
رخ دادن
to pass over
چشم پوشیدن از
to pass over
صرف نظرکردن از
to pass over
نادیده رد شدن ازپهلو
two pass
دو گذری
two pass
دوگذری
To get a pass.
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
pass off
<idiom>
جنس را آب کردن
pass off
<idiom>
تظاهر کردن
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
pass on
<idiom>
مردن
pass out
<idiom>
ضعیف وغش کردن
over-pass
پل هوایی
over-pass
پل روگذر
to pass somebody something
به کسی چیزی دادن
to pass on
امدن
to pass on
درگذشتن
to pass on
گذشتن
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
through pass
پاس کوتاه از میان مدافعان
to come to pass
واقع شدن
to come to pass
روی دادن
to pass
سدی راشکستن ودل بدریازدن
to pass a way
گذشتن
to pass a way
درگذشتن
to pass a way
مردن نابود شدن
to pass by any one
از پهلوی کسی رد شدن
to pass for
قلمدادشدن بجای
to pass off
ازمیان رفتن
to pass off
برگذارشدن گذشتن
to pass off
تاشدن
to pass off
بیرون رفتن
to pass off
خارج شدن
to pass on
پیش رفتن
pass
معبر
pass
پروانه
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
گردونه گدوک
pass
راه
pass
گذراندن تصویب شدن
pass
گذرگاه
pass
گذر عبور
pass
اجتناب کردن
pass
رایج شدن
pass
انتقال یافتن منتقل شدن
pass
جواز گذرنامه
pass
بلیط
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass
رد کردن چوب امدادی
pass
گردنه
pass
مسیر کوتاه جنگی
pass
اجازه عبور
pass
معبر جنگی
pass
تصویب شدن
pass
گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass
عبورکردن
pass
کلمه عبور
pass
جواز
pass
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass
برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass
پاس دادن
pass
رخ دادن
pass
تصویب کردن قبول شدن
pass
رد شدن سپری شدن
pass
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass
گذراندن
pass
گذر
pass
پاس
pass
عبور کردن
pass
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
by pass
لوله فرعی
pass
گذشتن
by pass
دور زدن مانع
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
pass
وفات کردن
pass
تمام شدن
pass
قبول کردن
by pass
گذرگاه فرعی
shovel pass
پاس از زیر بازو
sell to pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
sell the pass
خیانت به مرام دسته خودکردن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to pass by any thing
رعایت نکردن
sea pass
پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
to pass a resolution
مقر رداشتن
suicide pass
پاس به دریافت کننده از پشت سرش
sprint pass
مبادله نامرئی چوب امدادی
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
to pass one's word
قول دادن
to bring to pass
بوقوع رساندن
three pass assembler
همگذار سه گذره
spot pass
پاس غیرمستقیم
snap pass
پاس سریع با پیچش سریع مچ
slap pass
پاس اریب
shovel pass
پاس اززیر بازو
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
to pass a dividend
سود کسی را درموقع خودندادن
to pass in review
سان دیدن
pass in review
دفیله رفتن فرمان به رژه
To pass an examination .
درامتحان قبول شدن
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
make a pass at someone
<idiom>
to pass a disease on
بیماری منتقل کردن
pass a judgement
قضاوت کردن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
to pass the buck
<idiom>
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به دیگری دادن
to pass the buck to somebody
مسئولیت ناخوشایند
[تقصیر یا زحمت]
را به کسی دادن
To pass a bI'll through parliament .
لایحه یی را از مجلس گذراندن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
to pass into silence
فراموش شدن
to pass into silence
مسکوت عنه ماندن
to pass muster
پذیرفته شدن
to pass muster
در بازدیدارتش و مانند انها
to pass off a counterfeit
چیز قلب یا سکه ناسره رابخرج دادن
wall pass
پاس مستقیم
to pass one's view
از نظرگذشتن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
triangle pass
پاس مثلثی
triangular pass
پاس مثلثی
two pass assembler
همگذار دو گذره
two pass assembler
همگذار دوعبوری
two pass assmbler
هم گذر دو گذری
ore pass
عبورسنگمعدن
boarding pass
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
free pass
مجوزورود
I could pass for a Greek .
می توانم خودم رایونانی جابزنم
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
pass a judgment
حکم دادن
diamond pass
رخده الماسی
pass water
ادرار کردن
low pass
پایین گذر
loop pass
پاس قوسی
lift pass
پاس عمقی
lead pass
پاس به یار
lateral pass
پاس توپ فوتبال از پهلو
khyber pass
تنگه خیبر
jump pass
پاس در حال پرش
inside pass
مبادله چوب در امدادی
multi pass
چند گذری
offside pass
پاس افساید
overhead pass
پاس با دو دست از بالای سر
bounce pass
پاس با ضربه به زمین لاکراس
outlet pass
پاس از زیر حلقه
one pass compiler
کامپایلر تک گذر
one pass assemler
همگذار تک گذری
one pass assembler
برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
one pass assambler
همگذار یک مرحلهای اسمبلر تک گذاره
box pass
جعبه رخ ده
box pass
جعبه کالیبر جعبه پاس
one and half pass
یک و نیم گذری
hook pass
پاس هوکی
pass a judgment
رای دادن
high pass
پاس بلند
diagonal pass
پاس مورب
breaking down pass
کالیبر شکست
breaking pass
پاس به مهاجم
cogging pass
رخده شمش
cogging pass
کالیبر شمشه
chest pass
پاس از روی سینه
can one pass it with safety?
ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com