Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
call back to life
زنده کردن
Search result with all words
to call back to life
زنده کردن
Other Matches
Do you call this living ? Some life !
این هم شد زندگه ؟
to call back
بازخواندن
to call somebody back
کسی را احضار کردن
to call somebody back
کسی را معزول کردن
to call somebody back
کسی را فراخواندن
to call back
پس گرفتن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
باصطلاح
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
کذایی
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
call by name
فراخوانی با نام
to call off
منحرف یامنصرف کردن
to call out
دادزدن
If anyone should call , let me know.
اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
To call someone.
کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
to call into being
بوجوداوردن
to call into being
هستی دادن
call by value
فراخوانی با ارزش
to call from within
ازتویا اندرون صدا کردن
to call in
صداکردن
to call in
مطالبه کردن
call in
تو خواندنی
call in
تو خوانی
call forth
بکار انداختن
to call in
خواستن
to call in
دعوت کردن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
next call
تماسخواب
call for
مستلزم بودن
call for
ایجاب کردن
call down
ملامت کردن تحقیر کردن
call down
سرزنش کردن
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to call out
بلندصداکردن
call off
<idiom>
کنسل کردن
at call
اماده فرمان
at call
عندالمطالبه
on call
اتشهای طبق درخواست
at call
به محض درخواست عندالمطالبه
at call
فورا
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call
اماده فرمان
on call
بنا به درخواست
to call up
خواستن
call off
خاتمه دادن
call off
بر هم زدن
to call
نام دادن
to call
نامیدن
to call together
فراهم اوردن
to call together
جمع کردن
to call up
احضارکردن
to call up
بخاطراوردن یاداوردن
call on
<idiom>
سرزدن به کسی
call on
<idiom>
صدا زدن کسی
call-up
تذکر دادن جمع کردن
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call up
دستور ارسال گزارش
call up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
تذکر دادن جمع کردن
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up
دستور ارسال گزارش
call-up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call up
<idiom>
تلفن کردن
on call
<idiom>
آماده برای ترک خدمت
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to call for
خواستن
call up
صدا زدن
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
call out
اعلام خطر
call out
اعلام خطر کردن
to call
توجه کسیراجلب کردن
first call
شیپور جمع
call off
فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call
صدا زدن
through call
مکالمه مستقیم
call off
منحرف کردن
call off
صرفنظر کردن
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
make a call
دیدن کردن
duty call
دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
mail call
دریافت نامه از پستخانه
macro call
فراخوانی ماکرو
mail call
رسیدن نامه یا پست
call for fire
درخواست اتش
macro call
درشت فراخوان
commander's call
در اختیار فرماندهی
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
conference call
دعوت به سخنرانی
clarion call
احساساتعمومیدربارهچیزی
library call
فراخوانی کتابخانهای
drill call
شیپور مشق
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
roll call
نامیدن افراد
drill call
شیپور شروع مشق صف جمع
line call
اعلام خط نگه دار
line call
اعلام خط نگهدار
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
chargeable call
مکالمه قابل پرداخت
morning call
دیدنی بعداز فهر
to call somebody through
[via]
[over]
Skype
به کسی با
[بوسیله]
سکایپ زنگ زدن
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
call box
کیوسک تلفن
call box
کابین تلفن
call box
اتاقک تلفن
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
first seargeant's call
شیپور سرگروهبان پیش
fit call
رده یکم تعمیر و نگهداری
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
call box
تلفن صحرایی
international call
مکالمه بین المللی
officers call
شیپور افسر پیش
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
curtain call
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain call
کف زدن حضار
call boxes
تلفن صحرایی
call boxes
کیوسک تلفن
call boxes
کابین تلفن
officers call
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
call boxes
اتاقک تلفن
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
call meter
کنتور مکالمات تلفنی
call by reference
فراخوانی با ارجاع
call option
خرید به شرط خیار
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call board
تخته اعلانات
call bearing
بلبرینگ
call processing
فراخوان پردازی
call statement
حکم فرا خوانی
call the roll
حضور و غیاب کردن
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
bugle call
علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
call the roll
حاضر و غایب کردن
call price
ارزش اسمی
call over the coals
سرزنش کردن
call into requisition
به مصادره گرفتن
call instruction
دستورالعمل فراخوانی
call in question
تردید کردن در
call in evidence
گواهی خواستن از
call for tender
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call one's shot
مشخص کردن هدف
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call for help to god
دعا
call for fire
درخواست اتش کردن
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call by result
فراخوانی با نتیجه
bugle call
فرمان
call time
تایم اوت
boatswain's call
سوت ملوانی
call to mind
بخاطر اوردن
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to prayer
اذان
call to prayer
اقامه قبل از نماز
call on to the carpet
<idiom>
مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
call to quarters
شیپور احضار
call to witness
گواه گرفتن
call to witness
گواهی خواستن از
call to witness
به شهادت طلبیدن
call to account
حساب خواستن از
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
boat call
مخابره با قایق
boarding call
دعوت به بازدید
boarding call
بازدید رسمی
international call
سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
to call to remembrance
بخاطر اوردن
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
To visit someone . To call on someone.
بدیدن کسی رفتن
To call on ( visit ) someone .
سر وقت کسی رفتن
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
call to account
مواخذه کردن از
phone call
تماستلفنی
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call-ups
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
roll-call
حاضر و غایب کردن
roll call
حضور و غیاب سازمانی
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
put and call
بیع خیاری
quail call
تیپچه بلدرچین
roll call
حضور و غیاب
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
call girl
فاحشه تلفنی
call girls
فاحشه تلفنی
call-ups
احضار برای فعالیتهای نظامی
call-ups
تذکر دادن جمع کردن
call-ups
شیپور احضار بخاطر اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com