English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
call in question تردید کردن در
Search result with all words
to call in question تردیدکردن در
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
I have a question. من یک سئوال دارم.
Might I ask a question? اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
out of question خارج از موضوع
to p any one with question کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
to p any one with question کسی را سوال پیچ کردن
to ask somebody a question ازکسی سئوالی کردن
without question بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
That's out of the question. این غیرممکن است که عملی بشود.
beside the question پرت
beside the question خارج از موضوع
there is no question but that. شکی نیست که) .00000
that is not the question موضوع این نیست
to ask somebody a question از کسی سئوالی پرسیدن
this very question دقیقا همین پرسش
to have a question for somebody از کسی سئوالی داشتن
that is not of the question این خارج ازموضوع است
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question تردید پرسش
out of the question <idiom> غیرممکن
question تحقیق کردن از
question تردید کردن در
question پرسیدن تحقیق کردن
in question موضوع بحث
in question موردبحث
question موضوع
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
question پرسش
question استفهام مسئله
question سوال
question answer سئوال- جواب
question answer صف
i asked him a question پرسشی از او کردم
question answer صف بستن
I don't think there's any question about it. من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
to pose a question to any one پرسیدن
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
sides of the question اطراف موضوع
essay question سوال انشایی
There are two sides to every question . <proverb> هر مساله ای دو جنبه دارد.
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
question tag جملاتپرسشتفکیدی
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
question in dispute مسئله متنازع فیه
question in dispute موضوع متنازع فیه
question answer در صف گذاشتن
indirect question پرسش غیرمستقیم
cross question سئوال بطریق استنطاق
it is a question of money موضوع پول است
raise a question مطرح کردن سوال
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
pose a question سوال مطرح کردن
His honest is beyond question. دردرستی اوحرفی نیست
oblique question پرسش غیرمستقیم
i asked him a question سئوالی از اوپرسیدم
i asked him a question چیزی ازاو پرسیدم
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
previous question موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
it is a question of money پول است
cross question استنطاق
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
cross question بازجویی
it is a question of money موضوع بسته به
the eastern question مسئله خاور
question mark علامت سوال
question mark پرسش نشان
to beg the question در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
the German question مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
cross-question استنطاق کردن
leading question سوال تلقینی
That is a separate question. این یک موضوع جدایی است.
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
cross-question بدقت جویاشدن از
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
question marks علامت سوال
question marks پرسش نشان
to pose a question to any one ازکسی سئوالی
trick question سوالیکهجوابآننادرستاست
open to question <adj.> مورد شک
open to question <adj.> مشکوک
buring question مسئله هیجان اور
leading question پرسش راهنمایی کننده
the year in question سالی که مورد بحث است
the tax in question مالیات موضوع بحث
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the goods in question کالای موردبحث
to beg the question طفره رفتن از پرسشی
question marks " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
That is a separate question. این جدا از موضوع بحث ما است.
To bring up a topic(question). سؤالی را پیش کشیدن
open ended question پرسش باز پاسخ
to put a [big] question mark over something چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
I foud myself in opposition to my friends on this question . در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
to call out دادزدن
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call into being هستی دادن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
to call into being بوجوداوردن
to call off منحرف یامنصرف کردن
call up <idiom> تلفن کردن
to call together فراهم اوردن
to call out بلندصداکردن
to call in دعوت کردن
to call in مطالبه کردن
to call in خواستن
to call up خواستن
on call بنا به درخواست
to call up احضارکردن
to call توجه کسیراجلب کردن
on call اتشهای طبق درخواست
through call مکالمه مستقیم
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
at call فورا
to call for خواستن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
call on <idiom> صدا زدن کسی
call on <idiom> سرزدن به کسی
to call in صداکردن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
call off <idiom> کنسل کردن
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
to call together جمع کردن
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
next call تماسخواب
at or within call اماده فرمان
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call by name فراخوانی با نام
call by value فراخوانی با ارزش
call down سرزنش کردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
call for ایجاب کردن
call for مستلزم بودن
to call for anyone پی کسی فرستادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call forth بکار انداختن
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at call به محض درخواست عندالمطالبه
call up صدا زدن
call صدا زدن
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up دستور ارسال گزارش
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up تذکر دادن جمع کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up دستور ارسال گزارش
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
at call اماده فرمان
at call عندالمطالبه
call in تو خوانی
call in تو خواندنی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
first call شیپور جمع
to call نامیدن
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
to call نام دادن
call for some one پی کسی فرستادن
call off بر هم زدن
call off خاتمه دادن
call out اعلام خطر کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call off منحرف کردن
call off صرفنظر کردن
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call out اعلام خطر
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
international call مکالمه بین المللی
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
call the shots <idiom> سفارش دادن
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
to call to mind بخاطراوردن
to call to remembrance بیاداوردن
to call somebody back کسی را احضار کردن
to call to remembrance بخاطر اوردن
to call to witness بگواهی خواندن
to call somebody back کسی را معزول کردن
to call somebody back کسی را فراخواندن
to call to witness بشهادت طلبیدن
to call to witness استشهادکردن از
to call to mind بیاداوردن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
call boxes اتاقک تلفن
call boxes کابین تلفن
call boxes کیوسک تلفن
call boxes تلفن صحرایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com