Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
call time
تایم اوت
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
Search result with all words
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
Other Matches
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
باصطلاح
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
کذایی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
on call
بنا به درخواست
call in
تو خوانی
call forth
بکار انداختن
to call for anyone
پی کسی فرستادن
call for some one
پی کسی فرستادن
call for
مستلزم بودن
call for
ایجاب کردن
call down
ملامت کردن تحقیر کردن
call down
سرزنش کردن
on call
اتشهای طبق درخواست
call in
تو خواندنی
call of more
حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to call up
بخاطراوردن یاداوردن
call off
صرفنظر کردن
to call up
احضارکردن
call out
اعلام خطر کردن
to call up
خواستن
to call together
جمع کردن
call out
اعلام خطر
call off
فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
to call together
فراهم اوردن
call off
منحرف کردن
call up
صدا زدن
call
صدا زدن
call-up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
at or within call
اماده فرمان
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
at call
فورا
at call
به محض درخواست عندالمطالبه
at call
اماده فرمان
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call-up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
تذکر دادن جمع کردن
call by value
فراخوانی با ارزش
call by name
فراخوانی با نام
To call someone.
کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
next call
تماسخواب
If anyone should call , let me know.
اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call up
دستور ارسال گزارش
call up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
تذکر دادن جمع کردن
call up
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up
دستور ارسال گزارش
call-up
شیپور احضار بخاطر اوردن
to call from within
ازتویا اندرون صدا کردن
on call
<idiom>
آماده برای ترک خدمت
to call off
منحرف یامنصرف کردن
to call into being
بوجوداوردن
to call in
صداکردن
to call for
خواستن
call for someone
<idiom>
آمدن وبردن کسی
call off
خاتمه دادن
to call
توجه کسیراجلب کردن
to call for a
احتیاج بدقت داشتن
call off
بر هم زدن
to call something your own
چیزی را از خود دانستن
[شاعرانه]
to call in
خواستن
to call in
دعوت کردن
to call in
مطالبه کردن
call up
<idiom>
تلفن کردن
to call
نامیدن
to call into being
هستی دادن
call off
<idiom>
کنسل کردن
call on
<idiom>
سرزدن به کسی
first call
شیپور جمع
to call out
بلندصداکردن
call on
<idiom>
صدا زدن کسی
through call
مکالمه مستقیم
to call out
دادزدن
to call
نام دادن
at call
عندالمطالبه
boarding call
دعوت به بازدید
bugle call
فرمان
call the shots
<idiom>
سفارش دادن
boatswain's call
سوت ملوانی
call on to the carpet
<idiom>
مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff
<idiom>
ثابت کردن ادعا
international call
مکالمه بین المللی
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
To visit someone . To call on someone.
بدیدن کسی رفتن
To call the roll. Roll-call.
حاضر غایب کردن
boarding call
بازدید رسمی
phone call
تماستلفنی
clarion call
احساساتعمومیدربارهچیزی
international call
سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
to call somebody through
[via]
[over]
Skype
به کسی با
[بوسیله]
سکایپ زنگ زدن
line call
اعلام خط نگهدار
duty call
دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
fit call
رده یکم تعمیر و نگهداری
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
first seargeant's call
شیپور سرگروهبان پیش
on-call service
آماده برای ترک در خدمت
[اصطلاح رسمی]
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
curtain call
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
fire call
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
line call
اعلام خط نگه دار
drill call
شیپور شروع مشق صف جمع
library call
فراخوانی کتابخانهای
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
call-up order
دستور به خدمت
[سربازی]
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
boat call
مخابره با قایق
drill call
شیپور مشق
curtain call
کف زدن حضار
call to witness
گواهی خواستن از
conference call
دعوت به سخنرانی
call the roll
حاضر و غایب کردن
call the roll
حضور و غیاب کردن
call statement
حکم فرا خوانی
call processing
فراخوان پردازی
call price
ارزش اسمی
call over the coals
سرزنش کردن
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call option
خرید به شرط خیار
call one's shot
مشخص کردن هدف
call to account
مواخذه کردن از
call to account
حساب خواستن از
chargeable call
مکالمه قابل پرداخت
To call on ( visit ) someone .
سر وقت کسی رفتن
call to witness
گواه گرفتن
call to quarters
شیپور احضار
call to prayer
اقامه قبل از نماز
commander's call
در اختیار فرماندهی
commander's call
ساعات در اختیار فرماندهی
call to prayer
اذان
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to mind
بخاطر اوردن
call to witness
به شهادت طلبیدن
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
call someone names
بد دهنی کردن
call someone names
دشنام دادن
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
call of nature
<idiom>
احتیاج به دستشویی داشتند
call by result
فراخوانی با نتیجه
call by reference
فراخوانی با ارجاع
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call board
تخته اعلانات
call bearing
بلبرینگ
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
call for ..... under the credit
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call for fire
درخواست اتش
call mission
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call meter
کنتور مکالمات تلفنی
call into requisition
به مصادره گرفتن
call instruction
دستورالعمل فراخوانی
call in question
تردید کردن در
call in evidence
گواهی خواستن از
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call for tender
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
call for help to god
دعا
call for fire
درخواست اتش کردن
bugle call
علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
mission call
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
call house
فاحشه خانه
toll call
مخابره تلفنی خارج شهری
presidential call
فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
put and call
بیع خیاری
quail call
تیپچه بلدرچین
quail call
تیپچه
supervisor call
فراخوانی نافر
trunk call
اتصال تلفنی بین دومشترک
trunk call
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
roll-call
حاضر و غایب کردن
to call to witness
استشهادکردن از
to call to witness
بشهادت طلبیدن
port of call
بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
port of call
بندر لنگراندازی
port of call
بندر توقف
morning call
دیدنی بعداز فهر
officers call
شیپور افسر پیش
officers call
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
to call somebody back
کسی را فراخواندن
to call somebody back
کسی را معزول کردن
to call somebody back
کسی را احضار کردن
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
ports of call
بندر توقف
ports of call
بندر لنگراندازی
ports of call
بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
to call to witness
بگواهی خواندن
roll call
شیپورجمع
roll call
حضور و غیاب
roll call
نامیدن افراد
roll call
حضور و غیاب سازمانی
roll call
حاضر و غایب کردن افراد
to call cousins
قوم و خویش داشتن
to call back
بازخواندن
to call back
پس گرفتن
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
sick call
تجمع برای رفتن به بهداری
sick call
مراجعه به بهداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com