English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
English Persian
camera dolly پایهدوربین
Other Matches
dolly کامپیوترمبادله اطلاعات هوایی
dolly [چرخ کوچک شبیه قرقره]
dolly پیش نگهدارنده
dolly پشت گیر
dolly سندان یا بلوکی که درپرچکاری دستی ورقات فلزی بکار می رود
dolly هدف کش هوایی
dolly چرخ کوچکی شبیه قرقره
dolly کوبیدن پارچه با چوب رختشویی
dolly عروسک
crash dolly جرثقیل چرخدار اخراجات
dolly bar میله پشت گیر
trailer converter dolly یدک کش
moom dolly chagi ضربه پا به عکس دورانی
trailer converter dolly تریلی کش
camera دوربین
camera دوربین یا جعبه عکاسی
camera [اتاقی با طاق قوسی یا منحنی]
in camera غیر علنی
camera viewfinder دوربیننمایاب
camera body بدنهدوربین
cine camera دوربینفیلمبرداری
view camera دوربیننما
camera platform سکویدوربین
camera screw پیچدوربین
still video camera دوربیننمایشثابت
stereoscopic camera دوربینبرجستهبین
disposable camera دوربینبازاری
disc camera صفحهدوربین
underwater camera دوربینزیرآبی
Polaroid camera نوعیدوربینمخصوصگرفتنعکسفوری
security camera دوربین امنیتی
observation camera دوربین امنیتی
CCTV camera دوربین امنیتی
surveillance camera دوربین نظارت
security camera دوربین نظارت
observation camera دوربین نظارت
CCTV camera دوربین نظارت
surveillance camera دوربین مدار بسته
security camera دوربین مدار بسته
observation camera دوربین مدار بسته
CCTV camera دوربین مدار بسته
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
surveillance camera دوربین امنیتی
camera back قسمتهایپشتیدوربین
camera nadir خط لولای دوربین
sitting in camera جلسه خصوصی دادگاه
panoramic camera دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
miniature camera دوربین تصاویر کوچک
miniature camera دوربین مینیاتوری
in camera proceedings دادرسی غیر علنی
electron camera دوربین الکترونی
camera nadir محورلولایی دوربین عکاسی
color camera دوربین رنگی
camera window دریچه دیافراگم دوربین
camera obscura تاریک خانه
camera tube دوربین تلویزیونی
camera magazine جعبه محتوی فیلم عکاسی
camera magazine کاست فیلم دوربین
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
camera-shy کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
camera-shy بیزار از دوربین
camera axis محور دوربین عکاسی
camera obscura اطاقک تاریک جعبه عکاسی
box camera دوربین قوطی
box camera دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد
sound camera دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
sitting in camera جلسه غیر علنی
camera cycling rate نواخت باز و بسته شدن دیافراگم دوربین دوره تناوب عکاسی
closed-circuit camera دوربین نظارت
air cartographic camera دوربین عکس برداری هوایی
closed-circuit camera دوربین امنیتی
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
camera ready copy کپی اماده تکثیر
air survey camera دوربین عکسبرداری هوایی
camera control technician متخصصفنیکنترلدوربین
camera control unit مرکزکنترلدوربین
camera platform lock محلقفلدوربینبهپایه
colour television camera صفحهرنگیدوربین
Polaroid0 Land camera دوربینزمینیپولاروید
image camera tube لامپ تصویر میانی دوربین
continuous strip camera دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
television camera tube دوربین تلویزیونی
camera control area محلتنظیمدوربین
single-lens reflex camera دوربینبازتابتکلنزی
lighting/camera control area سطحکنترلدوربینروشنایی
cross section of a reflex camera قسمتعرضیبازتابتلسکوپ
twin-lens reflex camera لنزدوتاییانعکاسدوربین
single-lens reflex (SLR) camera دوربینتکلنزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com