Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
Other Matches
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
cheque book cover
پوششدفترچهچک
judge
خبره
judge
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge
حاکم
To go alone to the judge .
<proverb>
تنها به قاضى رفتن.
judge
قضاوت کردن
judge
داوری کردن فتوی دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
judge
قاضی دادرس
judge
کارشناس
judge
دادرس
judge
قاضی
judge
داور
judge
داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge advocate
اقامه کننده دعوی
service judge
داورسرویس
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
back judge
داور در محوطه دفاعی
ground judge
داور زمین شمشیربازی
puisne judge
دارو جز
impeachment of a judge
رد دادرس
judge advocate
قاضی عسکر
judge advocate
وکیل مدافع
judge advocate
ضابط دادگستری
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
judge by appearances
حکم به فاهر کردن
placing judge
داور خط پایان
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
field judge
داور میدان
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
turning judge
داوربرگشت
stroke judge
حرکتتوام بادستوپایحرفهای
side judge
راهعبورجانبی
net judge
داورتور
line judge
خطداوری
judge's stand
جایگاهداوری
puisne judge
قاضی پایین رتبه دادرس جز
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
personal knowledge of the judge
علم قاضی
foot fault judge
کمک داور
judge made law
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
net cord judge
داور تور
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
judge advocate general
رئیس دادگاه نظامی
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
People tend to judge by appearances .
عقل مردم به چشمشان است
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
cover
حفاظ
cover
نگهبان بگوش
cover
تامین زیان و خسارات بیمه
under cover
<idiom>
پنهان شدن
cover up
<idiom>
پنهان کاربدواشتباه
to cover up
پیچیدن
cover
بازی دفاعی
cover
بسته بندی
cover
دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
cover all
بارانی یا روپوش
cover all
رولباسی
to cover up
پوشاندن
cover
مخفی در بر گرفتن
under cover
سربسته درپاکت
cover
اختفاء
from cover to cover
ازاغازتا انجام کتاب
cover
انجام دادن
cover
جان پناه خفاگاه پوشاندن
to cover in
پوشاندن
to cover in
پرکردن
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
take cover
حفاظ گرفتن
cover
حاوی بودن درپوش
cover
روپوش
cover
حایل شدن
take cover
جان پناه گرفتن
cover off
پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
cover
اماده شدن برای دریافت توپ
cover
مخفی گاه
[جامعه شناسی]
cover
پوشش مخفی
[جامعه شناسی]
cover
امادگی
cover
بوته زار پناهگاه شکار
cover
سقف زدن
cover up
در لاک دفاعی فرورفتن
cover
جلد سرپوش
cover
تامین
cover
پنهان کردن
cover
جلد کردن
cover
مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
cover-up
در لاک دفاعی فرورفتن
cover
پوشاندن
cover
روکش کردن پوشانیدن پوشش
cover
پاکت
cover
اماده برای برگرداندن توپ
cover
جلد
cover
تامین کردن
cover
طی کردن
cover
سرپوش
cover
سطح برف
cover
پوشش
cover
رویه لفاف
cover plate
صفحه سرپوش
dust cover
سرپوش غبارگیر
hatch cover
درپوش دوردریچه
depleted cover
پوشش کاهسته
extra cover
بازیگر بل گیر
extra cover
پوشش اضافی برای بل گرفتن
cover search
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
depleted cover
پوشش کاسته شده
cover plate
پشت بندصفحه بست
cover point
محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
cover shame
عذر
cover shame
بهانه
open cover
بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
to cover one's nakedness
ستر عورت کردن
open cover
بیمه نامه باز
cover note
گواهی پوشش بیمه
overhead cover
حفاظ بالای سر
cover point
عضو دفاع نزدیک
dish cover
سرپوش
to cover much ground
وسیع بودن
fighter cover
پوشش با هواپیماهای شکاری
magneto cover
سرپوش مگنت
piston cover
پوشش پیستون
radiator cover
روکش رادیاتور
ice cover
یخپوش
glass cover
پوشششیشهای
protective cover
روکش محافظ
insurance cover
پوشش بیمه
protective cover
روپوش حفاظ
protective cover
پوشش حفافتی
saddle cover
زین پوش
saddle cover
زین پیچ
saddle cover
غاشیه
fighter cover
پوشش هواپیماهای جنگنده
fire cover
پوشش اتش
to cover much ground
رسابودن
to cover much ground
جامع بودن
overhead cover
پوشش بالای سر روپوش بالای سر
hub cover
قالپاق چرخ
hatch cover
درب دهلیز
sight cover
روپوش دستگاه نشانه روی روپوش زاویه یاب
piston cover
کف پیستون
protective cover
جان پناه دفاعی
cover-ups
در لاک دفاعی فرورفتن
speaker cover
پوششصدا
sliding cover
پوششمتحرک
seat cover
پوششصندلی
pillow cover
ستونمخروطی
pan cover
پوششکنه
mattress cover
گردنبندبلندمهمانی
lever cover
پوششدربازکن
head cover
محافظسر
filter cover
پوششفیلتر
battery cover
پوششباطری
first-day cover
پاکت یا کارت پستال که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زدهاند
cover girls
ستارهی روی جلد
cover girls
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
valve cover
روپوشسرپاپ
duvet cover
روپوشقابلشستشو
cover charges
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
horse cover
قالیچه زیر زین اسب
divan cover
[قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
bed cover
روتختی
air cover
پوشش هوایی
saddle cover
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
base cover
عکس برداری اولیه
basic cover
عکسبرداری اولیه هوایی
batterty cover
سرپوش باتری
binding cover
پوشش تعهد شده
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
loose cover
روکش
break cover
خروج روباه یا خرگوش ازپناهگاه
cover note
گواهی بیمه نامه
cloud cover
غلظت ابر اتمی
contingency cover
بیمه حمل احتیاطی
cloud cover
سطح ابر زیرپوشش اتمی
column cover
پوشش ستون
communication cover
پوشش مخابراتی
comparative cover
پوشش نسبی
cover note
بیمه نامه موقت
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
concrete cover
پوشش بتنی روی فولاد
toilet cover
رو میزی برای میز ارایش
corset cover
لباس زیر زنانه که روی کرست پوشیده میشود زیرپوش
cover an angle
زاویهای را بستن
cover and concealment
پوشش و اختفاء
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
under cover of letter no
ضمن نامه شماره
cell cover
درپوش باتری
cover girl
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl
ستارهی روی جلد
to have compulsory insurance
[cover]
اجباری
[الزامی]
بیمه بودن
perforated cover plates
صفحات سوراخدار
cut and cover shelter
سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
perforated cover plates
صفحات مشبک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com