Dictiornary-Farsi | canonical hours | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (5 milliseconds)

English	Persian
canonical hours	ساعات رسمی نماز یا عقد


Other Matches

canonical	قانونی
canonical	متعارفی
canonical	استاندارد
canonical	شرعی
canonical	معیار
canonical dress	لباس رسمی روحانیون
canonical correlation	همبستگی بندادی
canonical form	صورت متعارفی
canonical correlation	همبستگی دو سویه چندمتغیری
canonical form	شکل رزونانسی
canonical coordinates	مختصات بندادی
canonical schema	نوعی پایگاه داده ها که مستقل از نرم افزار یا سخت افزار موجود است
canonical distribution	توزیع بندادی
canonical ensemble	مجموعه بندادی
canonical time unit	زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
at all hours <adv.>	همیشه
off hours	ساعات بیکاری
some two hours	یک دو ساعتی
hours	06 دقیقه
hours	وقت
hours	مدت کم
hours	ساعت
at all hours <adv.>	درهمه اوقات
at all hours <adv.>	هر بار
off hours	ساعات فراغت
waking hours	ساعات بیداری
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
to keep late hours	دیر برخاستن
to keep late hours	دیر خوابیدن
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
thoughtful hours	ساعات تفکر
thoughtful hours	ساعات فکر
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
licensing hours	زمان مجاز
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
small hours	سحرگاهان
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
visiting hours	ساعات ملاقات
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
dead hours	ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
man-hours	نفرساعت
man-hours	جمع تعداد ساعات کار
hours of worship	ساعات پرستش یا نماز
hours of labor	ساعات کار
hours of business	ساعتهای کاری
business hours	ساعت اداری
business hours	ساعت کاری
dead hours	ساعات خاموشی در شب
keep bad hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
idle hours	ساعتهای بیکاری
office hours	ساعات اداری
lighting hours	زمان روشنایی یا سوختن
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
office hours	ساعات کار
keep good hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
silent hours	ساعات خواب
man hours	نفر در ساعت
We had to queue [line] up for three hours to get in.	ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I areraged six hours a day.	روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
Pleasant hours fly fast. <proverb>	لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb>	عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.	ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!	من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!