Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
Other Matches
capacitor	وسیلهای از که فرفیت یک ماده برای ذخیره سازی داده استفاده میکند
capacitor	وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
capacitor	عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
most capacitor	خازن ماس
capacitor	باطری
capacitor	ذخیره کننده برق خازن
capacitor	خازن [فیزیک] [مهندسی]
capacitor	فرف
capacitor	خازن
capacitor	انباره
capacitor	تا دو هفته نیرو فراهم کند.
plate of a capacitor	جوشن خازن
ceramic capacitor	خازن سفالی
coupling capacitor	خازن جفت ساز
coupling capacitor	خازن اتصال
suppression capacitor	خازن پارازیت گیر
discharger of a capacitor	تخلیه خازن
dual capacitor	خازن دوبل
electrolytic capacitor	خازن الکتریکی
capacitor store	انباره خازنی
capacitor storage	حافظه خازنی
air capacitor	خازن هوایی
capacitance of a capacitor	برق پذیری خازن
shunt capacitor	خازن موازی
calibration capacitor	خازن کالیبراسیون
bypass capacitor	خازن شنتی
blocking capacitor	نوعی خازن
capacitance of a capacitor	فرفیت خازن
capacitor loudspeaker	بلندگوی خازنی
capacitor motor	موتور خازنی
electrolytic capacitor	خازن الکترولیتی
electrolytic capacitor	خازن الکترولیت
filter capacitor	خازن صافی
ideal capacitor	خازن ایده ال
input capacitor	خازن ورودی
input capacitor	خازن اولیه
mica capacitor	خازن میکایی
mica capacitor	خازن میکا
multiple capacitor	خازن چندگانه
paper capacitor	خازن کاغذی
plate capacitor	خازن صفحهای
series capacitor	خازن سری
shunt capacitor	خازن شنت خازن موازی شده فرعی
trimmer capacitor	خازن نیم متغیر
tubular capacitor	خازن لولهای
variable capacitor	خازن گردان
variable capacitor	خازن متغیر
vernier capacitor	خازن ورنیهای
comperssion capacitor	خازن متراکم
grid capacitor	خازن شبکه
gang capacitor	چندکاره
gang capacitor	خازن واریابل
fixed capacitor	خازن ثابت
grid blocking capacitor	خازن شبکه
gas filled capacitor	خازن گازی
capacitor intel filter	شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
anti interference capacitor	خازن ضد تداخل
high voltage capacitor	خازن فشار قوی
low loss capacitor	خازن با تلفات دی الکتریک کم
heavy current capacitor	خازن جریان قوی
high tension capacitor	خازن فشار قوی
high potential capacitor	خازن فشار قوی
capacitor start induction motor	موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
high tension electrolytic capacitor	خازن الکترولیت فشار قوی
ignition	اشتعال احتراق
self ignition	خود سوزی
ignition	سوزش
ignition	جرقه زنی
ignition	احتراق
ignition	اتش گیری اشتعال
ignition	هیجان
ignition	اشتعال
ignition	احتراق اتش زدن مشتعل کردن
ignition	افروزش
ignition	گیرش
ignition battery	باطری سیستم جرقه زنی
ignition battery	باتری استارت
ignition breaker	پلاتین دلکو
ignition interrupter	پلاتین دلکو
ignition vibrator	پلاتین دلکو
ignition by contact	احتراق تماسی
ignition by incandescence	احتراق التهابی
ignition cable	کابل احتراق
ignition cable	سیم سیستم جرقه زنی
ignition timing	میزان کردن جرقه
ignition anode	اند کمکی اند احتراق
ignition anode	اند تحریک کننده
dual ignition	احتراق دو برقی
duplex ignition	احتراق دوگانه
ignition distributer	دلکو مقسم جرقه
ignition points	پلاتین دلکو
magneto ignition	احتراق با مگنت
ignition spark	جرقه
ignition voltage	فشار الکتریکی احتراق
ignition voltage	ولتاژ احتراق
ignition timer	چکش برق
ignition temperature	درجه حرارت احتراق
ignition analyzer	اسیلوگراف کنترل احتراق
ignition system	سیستم احتراق موتور
ignition cap	کلاهک مشتعل کننده
ignition charge	خرج احتراق
ignition lag	تاخیر احتراق
ignition lock	قفل موتور
ignition over voltage	فشار قوی برای سیستم جرقه زنی
ignition point	نقطه افروزش
ignition point	نقطه اشتعال
ignition points	پلاتین
ignition pulse	پالس احتراق
ignition pulse	ضربه احتراق
ignition pulse	ایمپولز احتراق
ignition rectifier	یکسوساز بخار جیوهای باالکترودهای اتش زنه
ignition spark	جرقه احتراق
ignition switch	کلید احتراق
ignition generator	دینام ماشین
ignition gap	فاصله جرقه
ignition charge	خرج اشتعال
ignition choke	پیچک احتراق
ignition switch	کلید سیستم جرقه زنی
ignition circuit	مدار سیستم جرقه زنی
ignition coil	کویل
ignition coil	کویل اتومبیل
ignition condition	حالت احتراق
ignition control	کنترل احتراق
ignition current	جریان احتراق
ignition delay	تاخیر اختراق
ignition device	وسیله احتراق
ignition distributor	دلکو
ignition electrode	الکترود اتش زنه
ignition electrode	الکتروداحتراق
ignition switch	سویچ ماشین
compression ignition	تراکم احتراقی
triple ignition	احتراق سه برقی
pre ignition	زود احتراق
premature ignition	احتراق زودرس
premature ignition	احتراق نابهنگام احتراق بیموقع
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
ignition box	جعبهافروزش
ignition key	کلیداحتراق
two spark ignition	احتراق دو جرقهای
ignition transformer	تبدیلکنندهاحتراق
ignition cap	کلاهک چاشنی
single ignition	احتراق تک برقی
ignition lead	سربافروزش
advanced ignition	اوانس احتراق
base ignition	احتراق تحتانی
spontaneous ignition	افروزش خود به خود
pre ignition	پیش سوزی
ignition circuit	مدار احتراق
auto ignition	خودسوزی
ignition by contact breaking	احتراق با قطع کنتاکت
jump spark ignition	احتراق با جرقه جهنده
hot bulb ignition	احتراق سرسرخ
dead center ignition	نقطه انفجار
compression ignition engine	موتور تراکم احتراقی
make and break ignition	احتراق با قطع و وصل
dead center ignition	نقطه اشتعال
ignition spark gap	فاصله جرقه
dual ignition system	سیستم احتراق دوتایی
dynamo battery ignition unit	سیستم جرقه زنی دینام -باطری
discharge	رفع اتهام
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	تادیه کردن
discharge	تخلیه بار
discharge	بده
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	پرداخت
discharge	انفصال ترشح
discharge	درکردن
discharge	تخلیه
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	خارج کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	خالی کردن باتری
discharge	مرخص کردن
discharge	اداء کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	خالی کردن
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	برون ریزی
discharge	دبی
discharge	ازاد کردن
discharge	تادیه
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	ابراء
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	تبرئه
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	دشارژ
mutual discharge	مبارات
order of discharge	حکم تصفیه
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
neural discharge	تخلیه عصبی
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
order of discharge	حکم برائت ذمه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com