Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 146 (8 milliseconds)
English	Persian
capacitor store	انباره خازنی
Other Matches
capacitor	ذخیره کننده برق خازن
most capacitor	خازن ماس
capacitor	فرف
capacitor	خازن
capacitor	انباره
capacitor	باطری
capacitor	وسیلهای با فرفیت خیلی بالا و کوچک که میتواند برای قط عات RAM فرار
capacitor	عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
capacitor	وسیلهای از که فرفیت یک ماده برای ذخیره سازی داده استفاده میکند
capacitor	تا دو هفته نیرو فراهم کند.
capacitor	خازن [فیزیک] [مهندسی]
comperssion capacitor	خازن متراکم
plate of a capacitor	جوشن خازن
coupling capacitor	خازن جفت ساز
coupling capacitor	خازن اتصال
filter capacitor	خازن صافی
discharger of a capacitor	تخلیه خازن
electrolytic capacitor	خازن الکترولیت
electrolytic capacitor	خازن الکترولیتی
electrolytic capacitor	خازن الکتریکی
blocking capacitor	نوعی خازن
capacitor motor	موتور خازنی
capacitor loudspeaker	بلندگوی خازنی
capacitance of a capacitor	برق پذیری خازن
capacitor storage	حافظه خازنی
capacitance of a capacitor	فرفیت خازن
calibration capacitor	خازن کالیبراسیون
bypass capacitor	خازن شنتی
ceramic capacitor	خازن سفالی
fixed capacitor	خازن ثابت
gang capacitor	خازن واریابل
plate capacitor	خازن صفحهای
paper capacitor	خازن کاغذی
multiple capacitor	خازن چندگانه
mica capacitor	خازن میکا
ideal capacitor	خازن ایده ال
mica capacitor	خازن میکایی
variable capacitor	خازن گردان
dual capacitor	خازن دوبل
variable capacitor	خازن متغیر
input capacitor	خازن ورودی
tubular capacitor	خازن لولهای
trimmer capacitor	خازن نیم متغیر
gang capacitor	چندکاره
input capacitor	خازن اولیه
suppression capacitor	خازن پارازیت گیر
shunt capacitor	خازن شنت خازن موازی شده فرعی
grid capacitor	خازن شبکه
air capacitor	خازن هوایی
shunt capacitor	خازن موازی
series capacitor	خازن سری
vernier capacitor	خازن ورنیهای
capacitor intel filter	شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
anti interference capacitor	خازن ضد تداخل
high potential capacitor	خازن فشار قوی
high tension capacitor	خازن فشار قوی
high voltage capacitor	خازن فشار قوی
low loss capacitor	خازن با تلفات دی الکتریک کم
grid blocking capacitor	خازن شبکه
gas filled capacitor	خازن گازی
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
heavy current capacitor	خازن جریان قوی
high tension electrolytic capacitor	خازن الکترولیت فشار قوی
capacitor start induction motor	موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
in store <idiom>	آماده بوقوع پیوستن
d. store	مغازه بزرگ
in store	اندوخته
in store	اماده
in store	موجود
store of value	منبع ارزش
store	مغازه بزرگ
store	انبارکردن
store	انبار ناو
store	اندوختن
store	دخیره کردن
store	انبارکردن اندوخته
store	دکان ذخیره
store	انباره
store	انبار
store	مخزن
store	ذخیره اندوخته
store	موجودی
store	مغازه دکان
store	فروشگاه
store	اندوختن انبار کردن
store	ذخیره کردن
store	ذخیره
store	ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store	ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
to store up something	انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store	انباره کردن
store	حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store	واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store	سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store	می باقی می ماند
store	سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store	ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
convenience store	خواربار فروشی کوچک
two level store	انباره دو سطحی
The store across the street.	فروشگاه آنطرف خیابان
This way please. store across the street.	بفرمائید از این طرف
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
set store on (by) <idiom>	خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
department store	فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
bonded store	انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
bonded store	انبار گمرک
beam store	انبار پرتویی
backing store	انباره پشتیبان
store-rooms	انبار خانگی
store-rooms	انبار
store-rooms	جای انبار کردن
store-room	انبار خانگی
store-room	انبار
store-room	جای انبار کردن
store room	انبار خانگی
store room	انبار
store room	جای انبار کردن
chain store	فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
computer store	فروشگاه کامپیوتر
control store	انباره کنترل
department store	فروشگاه بزرگ
permanent store	انباره دائمی
magnetic store	حافظه یا منبع مغناطیسی
local store	ذخیره محلی
internal store	بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
general store	فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
external store	انباره خارجی
pushdown store	انباره پایین فشردنی
sand store	انبار ماسه
store and forward	ذخیره و ارسال
store and forward	انبارش و ارسال
grocery store [American E]	خواربار فروشی
to set no great store by	مهم ندانستن
grocery store [American E]	بقالی
to set no great store by	قیمتی ندانستن
ten cent store	فروشگاه دارای کالاهای ارزان
You name it , they have it in thes department store.	هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
magnetic tape store	منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
voice store and forward	ذخیره و ارسال صدا
commissary store annex	شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
I wonder what lies in store for me in the future.	من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store	نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
I walked past the shop ( store ) .	از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy.	گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com