Total search result: 32 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
carried away |
رفتار احمقانهوهمراهباهیجانزدگی |
|
|
Search result with all words |
|
carried |
بردن |
carried |
بدوش گرفتن |
carried |
حمل کردن |
carried |
حمل ونقل کردن |
carried |
رقم نقلی |
carried |
روپوش پرچم |
carried |
تیر رسی داشتن |
carried |
تیررسی حالت دوش فنگ |
carried |
انتقال دادن |
carried |
جبران ضعف یار |
carried |
رانینگ |
carried |
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز |
carried |
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید |
carried |
حمل غیرمجاز توپ |
carried |
انداختن یک یا دو میله بولینگ |
carried |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
carried |
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها |
carried |
نشانه وقوع وام |
carried |
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده |
carried |
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند |
carried |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
carried |
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی |
carried |
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم |
carried |
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده |
carried |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
All the formalities were carried out. |
تمام تشریفات انجام شد |
To be beside oneself. To be carried away. |
از خود بیخود شدن |
At last she carried out her design . |
بالاخره کارخودش را کرد |
He carried his life in his hand . |
جانش را درکف نهاده بود |
(get) carried away <idiom> |
ازکوره دررفتن |
Partial phrase not found. |