Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
carrier handle
دستگیره حمل
carrier handle
دسته حمل
Other Matches
handle
دسته گذاشتن
handle
رفتار کردن استعمال کردن
handle
بکار بردن
handle
دست زدن به
handle
احساس بادست
handle
وسیله لمس
handle
قبضه شمشیر
handle
دسته
handle
سروکارداشتن با
to handle something
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
دست زدن
handle
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
ضامن دستگیره
handle
گیره نگهدارنده
handle
دست داشتن دسته
handle
با دست عمل کردن
handle
خرید و فروش کردن
handle
سیم بین چکش و دستگیره
handle
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle
دستگیره
handle
دستکاری کردن
take-up handle
دستهسوارکننده
this will a for a handle
بدرمن نمیخورد
handle
مانور کردن
this will a for a handle
بکارمن نمیخورد
handle
گیره
the handle to one's name
لقب
operating handle
دستگیره راه اندازی
knurled handle
دستگیره اج دار
jug handle
شکاف به عرض دست
scoop handle
مشته
pump handle
زیاد تکان دادن
handle the ball
دست زدن توپزن به توپ
insulated handle
دستهعایقدار
handle escutcheon
روقفلی فرمان
operating handle
دستگیره کولاس
lever handle
دستگیره اهرم
balanced handle
دسته تعادل
side handle
دستهجانبی
shaped handle
دستهحالتدهنده
safety handle
دستهایمنی
retractable handle
دستهجمعشو
pull handle
دستهکشش
capstan handle
هندل
lifting handle
دستهبلندکننده
knob handle
دکمهدستی
handle escutcheon
روقفلی دسته
operating handle
دستگیره عامل
handle bar
دسته موتورسیکلت
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
guide handle
دستهیراهنما
grip handle
جادستی
grab handle
دستگیره
auxiliary handle
دستهکمکی
basket handle
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
elevating handle
دستهبالابر
door handle
دستگیرهدر
cross handle
ضامنضربدری
charging handle
دستهینشانگیر
carriage handle
دستگیرهحامل
gun handle
دستهتلمبه
handle bar
دسته دوچرخه
hammer handle
دسته چکش
reshape handle
دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
star handle
دستگیره گردان
carrying handle
دستهحمل
file handle
دسته سوهان
the handle of the face
بینی
the handle of the face
دماغ
crank handle
اهرم دستی
half handle
نیمدسته
brake handle
ترمزدستی
starter handle
دستهآغازگر
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
door-handle
اهرم در
fly off the handle
<idiom>
از کوره در رفتن
traversing handle
دستهعرضی
door-handle
دستگیرهدر
handle bar
فرمان
turning handle
دستهچرخشگر
types of handle
انواعدسته
handle bar arm
دسته فرمان
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
handle with kid gloves
<idiom>
باکسی همکاری دقیق داشتن
figure skiing handle
دستهچوباسکی
interior door handle
دستهداخلدر
anti-vibration handle
دستهضدلغزش
air brake handle
دستهترمزهوایی
The door – handle has broken off.
دسته درشکسته است
inside door handle
دستگیره داخل درب اتومبیل
I can handle (cope with) hom.
از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
pistol grip handle
دستهنگهدارندهپیستون
oxygen control handle
دستهکنترلاکسیژن
carrier
وسیله حمل و نقل
carrier
روش ارسال سیگنالهای متفاوت روی یک کانال با داده ارسالی با فرکانسهای مختلف
carrier
موسسه حمل و نقل
T carrier
استاندارد آمریکا برای خط وط ارسال داده دیجیتال مثل T, TC و استانداردهای سیگنال مربوط DS, DSC
carrier
مکاری
carrier
ترک بند
carrier
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
carrier
فرستنده بار شرکت حمل و نقل
carrier
برنامه حامل میکرب
carrier
دستگاه کاریر
carrier
ناو هواپیمابر
carrier
باربر
carrier
نامه بر
carrier
حامل غلطک حمال
carrier
متصدی حمل و نقل
carrier
carrier aircraft
carrier
حمل کننده
carrier
موج حام-ل
carrier
1-هر رسانه یا وسیلهای که قادربه ذخیره سازی داده است . 2-سیگنالهای دادهارسالی موج مانند
carrier
حامل
carrier
وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
carrier
حالت موج پیاپی و با فرکانس بالا که توسط یک سیگنال قابل تقسیم است
carrier
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carrier
فرکانس سیگنال پیش از تقسیم شدن
carrier
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carrier
مشابه 1595
carrier
داده ارسالی موج مانند
carrier
ارسال داده ساده
To fly into a rage. To foly off the handle.
آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
weapon carrier
کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
suit carrier
پوششکتوشلوار
log carrier
حاملچوبگرد
negative carrier
محلقرارگیرینگاتیو
piton-carrier
میخحامل
oxygen carrier
اکسیژن بر
weapon carrier
حامل جنگ افزار
personnel carrier
خودرو نفربر
puck carrier
گوی دار
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
troop carrier
نیرو بر
video carrier
حامل ویدئو
sound carrier
حامل صوت
water carrier
دلو
personnel carrier
نفربر
bulk carrier
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
ball carrier
بازیگری که با توپ میدود
battery carrier
شاسی باتری
carrier company
تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
carrier detect
کشف حامل
carrier detect
تشخیص حامل
carrier frequency
بسامد حامل
carrier frequency
فرکانس حامل
carrier frequency
فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
carrier frequency
فرکانس موج حامل
carrier gas
گاز حامل
carrier sense
detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
carrier system
سیستم حامل
carrier wave
موج حامل
attack carrier
ناو هواپیمابر افندی
bulk carrier
کشتی که کالای فله حمل مینماید
carrier pigeon
کبوتر نامه بر
carrier pigeon
کبوتر قاصد
carrier pigeons
کبوتر نامه بر
carrier pigeons
کبوتر قاصد
aircraft carrier
ناو هواپیمابر
aircraft carrier
carrier : syn
actual carrier
موسسه حمل و نقل واقعی
air carrier
شرکت ترابری هوایی
ammunition carrier
مهمات بیار
ammunition carrier
خودرو مهمات کش
carrier wave
موج حامل امواج رادار یا بی سیم
carrier's lien
در گرو شرکت حمل
letter carrier
نامه رسان پستچی
data carrier
حامل داده
image carrier
حامل تصویر
hod carrier
ناوه کش
contracting carrier
موسسه حمل و نقل موردقرارداد
data carrier
داده بر
helicopter carrier
ناو هلیکوپتر بر
fuse carrier
فیوزگیر
fuse carrier
نگهدارنده فیوز
free carrier
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
data carrier
حامل داده ها
free carrier
تحویل به حمل کننده کالا
letter carrier
چاپار
common carrier
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
common carrier
موسسه حمل و نقل عمومی
carrier's risk
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
carrier's risk
خطرات به عهده حمل کننده
color carrier
حامل رنگ
common carrier
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
lumber carrier
کشتی تیر بر
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
common carrier
گاراژ دار
common carrier
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
luggage carrier
ترک بند موتورسیکلت
common carrier
متصدی حمل ونقل
common carrier
مکاری
destination carrier
کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
attack aircraft carrier
ناو هواپیمابر تهاجمی
carrier air group
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
telephone carrier current
جریان حامل تلفنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com