English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
carrying charge هزینه حمل و نقل
Other Matches
carrying حمل ونقل کردن
carrying گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carrying جبران ضعف یار
carrying انتقال دادن
carrying تیررسی حالت دوش فنگ
carrying روپوش پرچم
carrying رانینگ
carrying رقم نقلی
carrying تیر رسی داشتن
carrying حمل کردن
carrying بدوش گرفتن
carrying بردن
carrying حمل غیرمجاز توپ
carrying انداختن یک یا دو میله بولینگ
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carrying خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carrying وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carrying عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carrying وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carrying نشانه وقوع وام
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying trade صنعت حمل و نقل
carrying trade تجارت حمل و نقل
carrying-trade تجارت حمل و نقل
card-carrying دو آتشه
carrying business تجارت حمل و نقل
carrying business صنعت حمل و نقل
card-carrying واقعی
card-carrying عضو رسمی
card-carrying دارای کارت عضویت
carrying handle دستهحمل
carrying vessel کشتی باربری
carrying-trade صنعت حمل و نقل
carrying capacity خورند
carrying capacity فرفیت برد
inflated carrying tyre لاستیکعاجدار
current carrying conductor رسانای حامل بار
carrying out [of a death sentence] اجرا [حکم اعدام]
take over in charge تصدی
take over in charge تحت اختیار دراوردن
in charge متصدی
like charge قطبهای همنام
like charge شارژ همنام
on charge of به اتهام
be charge with متهم شدن به
charge دستگاه با ماده منفجره
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <adj.> مسئول
in charge <adj.> پاسخگو
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
in charge <idiom> مسئول بودن
charge عهده دارکردن
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge خطای حمله
charge حمله به حریف
charge بار
charge هزینه
charge حمله اتهام
charge اتهام
charge بار کردن
charge پر کردن
charge وزن
charge گماشتن
charge زیربار کشیدن
charge متهم ساختن
charge مطالبه بها
charge پرکردن
charge موردحمایت
charge بار مسئولیت
charge بار الکتریکی
charge متهم کردن
charge خرج
charge خرج منفجره
charge شارژ کردن شارژ
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge عهده داری
charge تصدی
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge بدهکار کردن
charge محفظهای
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
pole charge خرج دستکی
surface charge بار سطحی
powder charge خرج باروت
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
pole charge خرج میلهای
supplementary charge خرج تکمیلی
point charge بار نقطهای
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
tapering charge پر کردن شیبدار
officer in charge افسر مسئول اجرا
partial charge بار جزیی
plaster charge خرج شراپنل
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
plaster charge خرج انفجاری افشان
sticky charge خرج چسبنده
static charge برق ساکن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
shaped charge خرج گود
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
residual charge بار الکتریکی مانده
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge خرج
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
propelling charge خرج پرتاب
shaped charge خرج مقعر
propellant charge خرج پرتاب
statement of charge اعلام اتهامات
powder charge خرج پرتاب گلوله
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
space charge بار پیرامونی
spinning charge بار چرخان
section charge خرج جزء جزء
space charge ناحیه بار فضا
soaking charge بار سولفات زدای
snow charge بار برف
positive charge بار مثبت
toll charge باج
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery باتری را بار کردن
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
import charge حقوق واردات
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
charge hand کارگر معمولی
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator اندازهشارژ
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
total charge بارگذاری کامل
diamond charge خرج مربع شکل
collection charge هزینه وصول مطالبات
collection charge هزینه وصول
coke per charge ذغال کک شارژ
charge with a fault تخط ئه کردن
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density چگالی بار
charge daffaires شارژدافر
condenser charge بار خازن
conservation of charge بقای بار الکتریکی
counter charge تهمت متقابله
detonation charge خرج تلاش
detonation charge خرج انفجار
detonating charge چاشنی
detonating charge خرج منفجر کننده
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
deep charge خرج گود
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
bank charge هزینههای بانکی
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
bound charge بار بسته
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
service charge اضافه کار
service charge انعام
tas de charge پاطاق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com