English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
cassette drive درایوکاست
Other Matches
cassette پوشش مقاوم برای نگهداری و محافظت نوار نغناطیسی
cassette ماشین مبدل سیگنالهای صوتی به نوار مغناطیسی
cassette نوارمخصوص با فرفیت بالا برای ذخیره سازی داده
cassette کاست کوچک حاوی چرخهای از نوار مغناطیسی باریک که سیگنالهای صوتی قابل ضبط هستند.
cassette چرخ باریک نوار مغناطیسی که در یک پوشش محکم برای محافظت قرار دارد
cassette جعبه کوچک جای جواهرات
cassette تابوت کاست
cassette کاست
cassette کاست فیلم عکاسی جعبه حاوی فیلم
cassette compartment قسمتقرارگرفتنفیلم
cassette holder نگهدارندهفیلم
cassette film فیلمدوربین
tape cassette کاست نوار
video cassette نوار کاست سمعی و بصری نوار کاست صوتی وتلویزیونی
cassette tapes نوار کاست
cassette tape نوار کاست
cassette recorders دستگاه ضبط کاست
cassette recorder دستگاه ضبط کاست
cassette eject switch دکمهخروجفیلم
cassette player controls کنترلکنندهاینوار
cassette tape deck پوششنوارکاست
film cassette chamber محلقرارگیریفیلم
incoming message cassette نوارپیغام داخلی
outgoing announcement cassette نواراعلام کنندهخارجی
video cassette recorder ضبطنوارویدئویی
magnetic tape cassette کاست نوار مغناطیسی
cassette eject button دکمهخروجفیلماز
portable CD radio cassette recorder ضبطورادیو
portable CD radio cassette recorder جایگاهCD
personal radio cassette player رادیووضبطصوتشخصی
magnetic tape cassette recorder ضبط کننده کاست نوارمغناطیسی
to drive out بیرون کردن
to drive at قصد داشتن از
off drive ضربه به سمت راست
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
drive way جاده خیابان
drive گرداننده
drive! برون! [با ماشین]
to drive at توجه داشتن به
to drive away دفع کردن
drive رانش سواری دوندگی
d.c. drive ماشین جریان دائم
d.c. drive محرکه جریان دائم
drive-in درایواین
to take a drive سواری کردن
on drive ضربه بسمت توپزن
drive way مسیر اتومبیل رانی
to drive away دورکردن
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
drive گریز پا به توپ
drive دنده
drive شفت
drive راندن گرداندن گرداننده
drive رانندگی کردن
drive سائق
drive ولت محرک
drive سواری کردن کوبیدن
drive تحریک کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive بردن
drive راندن
drive فرار گل زن
drive محرکه گیربکس
drive فرمان
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive جلو بردن
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive ضربه درایو
drive ضربه از پایین
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
maternal drive سائق مادری
motor drive محرکه موتوری
four gear drive گیربکس چهار دنده
physical drive دیسک گردان فیزیکی
primary drive سائق نخستین
rim drive لبه گردانی
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
lineshaft drive محرکه انتقال
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
group drive محرکه گروهی
final drive محرکه محور عقب
hard drive گرداننده سخت
hunger drive سائق گرسنگی
hypertape drive وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
to drive a bus اتوبوسی را راندن
secondary drive سائق ثانوی
social drive سائق اجتماعی
st0 drive گرداننده 605ST
winchester drive دیسک گردان وینچستر
drive-ins درایواین
belt drive بدنهعقب
cartridge drive درایوفشنگی
chain drive زنجیرهکششی
disc drive درایودیسک
drive chain زنجیرهراندن
drive wheel چرخدنده
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
visceral drive سائق احشایی
to drive mad بدیوانگی انداختن
to drive mad دیوانه کردن
tandem drive حرکت قطاری
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
to drive a wedding into شکافتن
to drive a wedding into رخنه کردن در
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
to drive into a corner درتنگنا انداختن
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
drive fit محل رانش
current drive گرداننده کنونی
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
crank drive گرداننده میل لنگ
crank drive محرک میل لنگ
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
carriage drive خیابان پارک
Bernoulli drive سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
area drive شکار دواندن
default drive گرداننده پیش فرض
to drive wild دیوانه کردن
differential drive دیفرانسیل
drive displacement جابه جایی سائق
drive designator پارامتر دیسک گردان
drive current جریان تحریک
drive channelling راه گزینی سائق
drive capstan چرخ تسمه محرک
drive bay فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive arousal برانگیختگی سائق
drive a benefit سود بردن
all wheel drive محرک تمام چرخها
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
activity drive سائق فعالیت
drive shaft میله محرک محور محرک
drive shafts محور محرکه
drive shafts میله محرک محور محرک
drive shafts میل لنگ
drive shaft محور رانش
drive shaft محور محرکه
drive shaft میل لنگ
four-wheel drive محرک چهار چرخ
drive shafts محور رانش
disk drive گرده ران
disk drive گرده چرخان
tape drive دستگاه نوارخوان
tape drive نوار چرخان نوار ران
tape drive نوار گردان
tape drive نوارچرخان
tape drive نوار ران
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive دیسکخوان
four wheel drive محرک چهار چرخ
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive belt تسمه محرک
drive winding سیم پیچ تحریک
electric drive محرکه الکتریکی
drive screw پیچ سوزنی
drive state حالت سائقی
drive stimulus محرک سائق
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive's seat صندلی راننده
drive's cab اطاق راننده
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive screw پیچ خودرو
drive reduction کاهش سائق
drive mechanism مکانیزم رانش
drive motor موتور محرک
drive number شماره گرداننده
drive pulse تپش تحریک
final drive گرداننده نهایی
drive mechanism جعبه دنده
exploratory drive سائق کاوش
drive mad دیوانه کردن
drive screw ژیگلور
left-hand drive فرمان به سمت چپ
print head drive درایوسرپرینت
dual disk drive گرداننده دیسک دوگانه
left hand drive فرمان به سمت چپ
half height drive نیم گردان دیسک
kelly drive bushing اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
front axle drive محرک اکسل جلو
disc [disk] drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
To spell something out for some one .To drive it home to someone . مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
To drive a hard bargain. درداد وستد سخت گیر بودن
flexible drive tool ابزار گردان
To drive (send) somebody mad. کسی را دیوانه کردن
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
front wheel drive محرک چرخهای جلو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com