Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
center disc
[disk wheel]
دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش
[ فناوری خودرو]
Search result with all words
center disc roll
نورد دیسکی
center disc roll
غلطک دیسکی
Other Matches
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
disc
قرص
disc
دیسک
disc
رسانه مغناطیسی دیسک
disc
مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
disc
صفحه گرامافون
disc
صفحه کلاج صفحه دیسک تیغ اره
disc
دیسک صفحه ساختن
disc
[تزئینات به شکل ستون صاف، مدور و برجسته]
disc
گرده
disc
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
disc
بشقاب سوپاپ
disc
صفحه
covering disc
صفحهپوشیدهشده
disc camera
صفحهدوربین
disc compartment
محلقرارگیرینوار
disc drive
درایودیسک
disc mixer
نمایشاجزا
disc motor
موتورصفحه
film disc
صفحهفیلم
floppy disc
فلاپیدیسک
area of a disc
مساحت صفحه
[قرص شکل]
[ریاضی]
sintered disc
قرص متخلخل
adhesive disc
صفحهچسبنده
turbine disc
دیسک توربین
timing disc
علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
disc brake
ترمز دیسکی
disc brake
ترمز صفحهای
disc loading
نسبت وزن هلیکوپتر به مساحت دیسک رتوراصلی
disc recording
ضبط روی صفحه گرامافون
eccentric disc
صفحه گریز از مرکز
filter disc
قرص صافی
disc area
مساحت دیسک
retarding disc
صفحه سرعت شکن
rotor disc
دیسک رتور
sechi disc
شفافیت سنج اب دریا
disc integrator
انتگرالگیری دیسکی
optical disc
دیسکنوری
tax disc
برگهپرداختمالیاتکهبرشیشهاتومبیل
arago's disc
صفحه اراگو
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
pirate disc
نسخه سرقت شده
tax disc
میچسبانند
blowout disc
دیسک نازک فلزی برای اب بندی کردن سیستمهای سیالات
slipped disc
وضعیتیکهیکیازدیسکهادرجهتدرستینمیچرخد
tension disc
صفحهکشش
pirate disc
نسخه غیر قانونی چاپ شده
area of a disc
مساحت دایره
[ریاضی]
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc
[disk]
drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
dry disc rectifier
یکسو ساز خشک
magneto optical disc
دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود
heat deflecting disc
صفحهانحرافگرما
discharge indicator disc
دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
fixed disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
disc drive port
قسمتوروددیسک
optical disc drive
درایودیسکنوری
disc spacing lever
نمایشمقدارفضا
floppy disc drive
محلورودفلاپیدیسک
hard disc bus
سیمهارد
tandem disc harrow
صفحهدوپشتههرس
hard disc drive
محلقرارگیریهارد
still video film disc
سطحفلاپیدیسک
disc compartment control
کنترلکنندهمحلقرارگیریصفحه
mini-floppy disc
فالاپیدیسککوچک
compact disc player
دستگاهدیسکفشرده
compact disc unit
محلقرارگیریدیسک
hard disc
[British E]
دیسک سخت
[رایانه شناسی]
Disc . Gramaphone record.
صفحه گراما فون
double multiple disc clutch
کلاج چند صفحه- دوبل
compact disc player controls
دکمههایکنترلکنندهدیسک
hard disc drive
[British E]
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
off center
خارج از مرکز
center
مجمع
center
سانتر
center
میان
center
کیان
center
گروه مرکزی
center
تمرکز یافتن
center
مرکز
center
وسط ونقطه مرکزی
center
متمرکز کردن
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
نقط ه میانی چیزی
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
نقطه گره
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
درمرکز قرارگرفتن
reserve center
مرکز احتیاط
message center
مرکز پیام
operation center
مرکز عملیات
center circle
دایره میانی
respiratory center
مرکز تنفسی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center
مرکز توشه
primary center
مرکز اولیه
primary center
مرکز عمده
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
pintle center
نقطه لولا
center distance
فاصله مرکزی
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
center circle
دایره وسط زمین
education center
مرکز اموزش
feeding center
مرکز تغذیه
education center
اموزشگاه
center drill
مته متمرکز
documentation center
مرکز اسناد
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center forward
سانترفوروارد
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
center drill
مته مرکز
center distance
فاصله ازمرکز
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center
مرکز وارونگی
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
information center
مرکز اطلاعات
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
center forward
بازیگر نوک حمله
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
dead center
<idiom>
کاملا وسط
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
brain center
مرکز مغزی
burst center
مرکز ترکش
battery center
مرکز اتشبار
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
detention center
بازداشتگاه
burst center
مرکز گلوله
active center
مرکز فعال
center back
بک میانی
center bit
مته سه نبش
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
shopping center
بازار
shopping center
مرکز فروش
center board
ته قایق بادبانی
training center
مرکز اموزش
sleep center
مرکز خواب
speech center
مرکز گویایی
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center
مرکز چرخ
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
center back
بازیگر میانی خط عقب
center base
میدان مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
switching center
مرکز راه گزینی
school center
مرکز اموزش
center gage
مرکز سنج
community center
ساختمان محل انجمن
center wing
بال میانی
center section
بال میانی
center punch
مرکز منگنه
center punch
مرکز سوراخ
center punch
سنبه نشان
center piece
میانه
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
symmerty center
مرکز تقارن
center of symmerty
مرکز تقارن
center of resistance
مرکز مقاومت
center sleeve
مرکز مجوف
center sleeve
مرغک ماشین تراش
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
communication center
مرکزارتباطات
communication center
مرکز مخابرات
chiral center
مرکز کایرال
center web
مرکز چرخ
center web
هسته
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center stripe
خط میانی زمین
center strop
نوار پهن تور تنیس
center strap
نوار پهن تور تنیس
center spuare
زاویه تمرکز
center of pressure
مرکز فشار
center of gravity
گرانیگاه
center of gravity
مرکز ثقل
center of distribution
مرکز پخش
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center of burst
مرکزاصابت گلوله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com