English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
center of gravity envelope تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
Other Matches
center gravity گرانیگاه
center of gravity مرکز ثقل
center of gravity گرانیگاه
center of gravity مرکزگرایی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
center of gravity limits محدوده مجاز برای جابجاشدن گرانیگاه هواپیما بدون اختلال در وضعیت پرواز ان
envelope چاپگر مخصوص برای چاپ آدرس روی پاکت نامه
envelope بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات تصحیح خطا و کنترلی
envelope در چند رسانهای شکل موج صوتی
envelope جام حلقهء گلبرگ
envelope کیسه نایلونی حاوی هوا یاگاز در بالون
envelope لفاف
envelope پوش
envelope پوشش
envelope پیچیدن
envelope پوشش منحنی
envelope پاکت
envelope محفظه
envelope نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
envelope وسیله جانبی مخصوص به چاپگربرای چاپ یک پاکت نامه ونه یک ورق کاغذ
address an envelope آدرس روی پاکت نوشتن
grading envelope پوش دانه بندی
window envelope پاکت طلق دار ادرس نما
disk envelope پاکت دیسک
envelope curve منحنی محاطی
grading envelope منطقه دانه بندی
envelope curve پوش منحنی
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
gravity جاذبه زمین درجه کشش
gravity گرانش
gravity دشواری وضع
gravity جدیت
gravity اهمیت شدت
gravity وقار
gravity ثقل
gravity سنگینی
gravity جاذبه
gravity نیروی ثقل
gravity گرانی
gravity جاذبه زمین کشش انحراف
gravity davit قایق بالابر گرانشی
gravity lubrication روغنکاری سقوطی
gravity battery باتری وزنی
gravity davit جرثقیل گرانشی
bulk gravity چگالی فاهری
gravity drop زنگ احضار وزنی
gravity drop پرتاب بار یا بارریزی ازهواپیما با استفاده از نیروی سقوط ازاد
gravity extraction بیرون ریختن یا پرتاب بار ازهواپیما با استفاده از سقوط ازاد
gravity dam سد وزنی
gravity chronometer زمان سنج گرانشی
gravity abutment گرانپایه وزنی
gravity abutment گرانپایه سنگین
field of gravity میدان ثقل
death gravity حق تدفین
death gravity حق کفن و دفن
gravity meter گرانی سنج
gravity wall دیوار وزنی
centre of gravity مرکز ثقل
acceleration of gravity شتاب گرانی
acceleration of gravity شتاب گرانش
acceleration of gravity شتاب ثقل
apparent gravity شتاب ثقل
apparent gravity شتاب گرانی
absolute gravity سنگینی مطلق
specific gravity گرانی ویژه
specific gravity چگالی نسبی
specific gravity ورن مخصوص
specific gravity چگالی
specific gravity وزن مخصوص
centre of gravity گرانیگاه
centres of gravity مرکز ثقل
centres of gravity گرانیگاه
gravity band نوارگرانشزمین
theoretical gravity گرانش تئوری
law of gravity گرانش
intensity of gravity گرانی یا جاذبه زیاد
intensity of gravity شدت با زیادی جاذبه
law of gravity جاذبه
law of gravity نیروی گرانشی
gravity waves امواج ثقلی
virtual gravity شتابی که از طرف زمین برهر ذره از اتمسفر اثر میکند
hollow gravity dam سد تهیده وزنی
gravity die casting ریخته گری حدیدهای ثقلی
gravity spillway dam سد سرریز وزنی
absolute specific gravity سنگینی ویژه مطلق
acceleration due to gravity شتاب ثقل
gravity arch dam سد قوسی وزنی
cross section of a gravity dam قسمت
gravity dam of triangular section سد وزنی با نیمرخ مثلثی
center میان
off-center <idiom> عجیب وغریب
center متمرکز کردن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
off center خارج از مرکز
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center کیان
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center تمرکز یافتن
center مجمع
center گروه مرکزی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center نقط ه میانی چیزی
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
data center مرکز داده
message center مرکز پیام
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center تمرکز هزینه
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
data center مرکز داده ها
inversion center مرکز وارونگی
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
documentation center مرکز اسناد
education center مرکز اموزش
education center اموزشگاه
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
feeding center مرکز تغذیه
direction center مرکز هدایت عملیات
diffracting center مرکز پراشنده
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
cost center مرکز هزینه زا
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
regional center مرکز منطقهای
shopping center بازار
signal center مرکز مخابرات
signal center مرکزارتباطات
three center bonding پیوند سه مرکزی
wheel center مرکز چرخ
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
center web هسته
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
local center مرکز محلی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information center مرکز اطلاعات
battery center مرکز اتشبار
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
brain center مرکز مغزی
burst center مرکز ترکش
luminescent center هسته لومینسانس
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
pintle center نقطه لولا
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
burst center مرکز گلوله
center of pressure مرکز فشار
center circle دایره وسط زمین
center circle دایره میانی
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
active center مرکز فعال
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center board ته قایق بادبانی
center bit مته سه نبش
center base میدان مرکزی
center of mass مرکز جرم
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of mass مرکز هدف
center of lift مرکز برا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center back بک میانی
center back بازیگر میانی خط عقب
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com