Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
center of pressure
مرکز فشار
Search result with all words
blade center of pressure
مرکز فشار تیغه
center of pressure coefficient
ضریب مرکز فشار
Other Matches
To bring pressure to bear . To exert pressure .
اعمال فشار کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure .
فشار خون دارد
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
نقطه گره
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
نقط ه میانی چیزی
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
متمرکز کردن
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
center
مرکز
center
وسط ونقطه مرکزی
center
تمرکز یافتن
center
میان
center
مجمع
center
گروه مرکزی
center
کیان
center
درمرکز قرارگرفتن
off center
خارج از مرکز
center
سانتر
center punch
مرکز سوراخ
center punch
سنبه نشان
cost center
تمرکز هزینه
center line
مرکزدوران
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center punch
مرکز منگنه
center section
بال میانی
center wing
بال میانی
center strop
نوار پهن تور تنیس
center strap
نوار پهن تور تنیس
center line
خط صفر
center spuare
زاویه تمرکز
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve
مرغک ماشین تراش
center sleeve
مرکز مجوف
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center stripe
خط میانی زمین
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of lift
مرکز برا
center of mass
مرکز هدف
center of mass
مرکز هیولای هدف
center of mass
مرکز حجم هدف
center of mass
مرکز جرم
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center
مرکز تقارن
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of distribution
مرکز پخش
center of gravity
مرکز ثقل
center piece
میانه
center of resistance
مرکز مقاومت
center of gravity
گرانیگاه
center of gravity
مرکزگرایی
center of symmerty
مرکز تقارن
operation center
مرکز عملیات
reserve center
مرکز احتیاط
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
respiratory center
مرکز تنفسی
school center
مرکز اموزش
training center
مرکز اموزش
shopping center
مرکز فروش
shopping center
بازار
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center
مرکز تغذیه
signal center
مرکز مخابرات
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز پیام
sleep center
مرکز خواب
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
pintle center
نقطه لولا
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
message center
مرکز پیام
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center
مرکز وارونگی
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
information center
مرکز اطلاعات
primary center
مرکز عمده
primary center
مرکز اولیه
provision center
مرکز توشه
speech center
مرکز گویایی
education center
اموزشگاه
education center
مرکز اموزش
control center
مرکزکنترل
control center
مرکز کنترل عملیات
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
wheel center
مرکز چرخ
computing center
مرکز محاسبات
computer center
مرکز کامپیوتر
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
community center
مرکزاجتماع
community center
ساختمان محل انجمن
communication center
مرکزارتباطات
communication center
مرکز مخابرات
chiral center
مرکز کایرال
center web
مرکز چرخ
center web
هسته
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
cost center
مرکز هزینه زا
switching center
مرکز راه گزینی
documentation center
مرکز اسناد
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center
مرکز هدایت عملیات
three center bonding
پیوند سه مرکزی
diffracting center
مرکز پراشنده
dead center
نقطه مرگ
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
data center
مرکز داده
data center
مرکز داده ها
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
center mark
مرکز سوراخ
center line
خط وسط زمین
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
burst center
مرکز ترکش
burst center
مرکز گلوله
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
center back
بک میانی
center back
بازیگر میانی خط عقب
center base
میدان مرکزی
center bit
مته سه نبش
center board
ته قایق بادبانی
center circle
دایره وسط زمین
brain center
مرکز مغزی
dead center
<idiom>
کاملا وسط
battery center
مرکز اتشبار
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
active center
مرکز فعال
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
detention center
بازداشتگاه
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
center circle
دایره میانی
center drill
مته متمرکز
center forward
سانترفوروارد
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
بازیگر نوک حمله
center gage
مرکز سنج
center gravity
گرانیگاه
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center ice
قسمت بی طرف زمین
center line
خط مرکز
center line
اسه
center land
خط میانی
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center line
خط محور
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center distance
فاصله ازمرکز
center distance
فاصله مرکزی
center drill
مته مرکز
center line
خط میانی زمین
dead center position
نقطه مرگ بالا یا پایین
dead center ignition
نقطه انفجار
top dead center
نقطه مرگ بالا
dead center ignition
نقطه اشتعال
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
area signal center
مرکزمخابرات منطقهای
data processing center
مرکزداده پردازی
data processing center
مرکز پردازش داده
data processing center
مرکز داده پردازی
action information center
مرکزاطلاعات تاکتیکی
day care center
مهد کودک
area signal center
مرکز مخابرات منطقه
area control center
مرکز کنترل منطقهای
arch center for crest
مرکز قوس ستیغ
carpooling center
[American E]
مرکز همسفری
fire direction center
مرکز هدایت اتش
rehabilitation training center
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
instantaneous center of rotation
مرکز دوران لحظهای
information processing center
مرکز پردازش اطلاعات
attendance center
[British E]
بازداشتگاه نوجوانان
[قانون]
hole center distance
فاصله مرکز سوراخ
international switching center
مرکز سوئیچینگ بین المللی
action information center
مرکز اخبار تاکتیکی
main center office
مرکز اصلی ارتباطات
target information center
مرکز اطلاعات هدف
disciplinary training center
دارالتادیب
disciplinary training center
مرکز اموزش زندانیان نظامی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com