Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
central load
بار مرکزی
central load
نیروی وارد به مرکز
Other Matches
central
مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
central
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central
واحد ورودی و خروجی
central
واحد محاسبات و منط ق
central
گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central
که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central
تلفن چی مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central
فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central
کلمه با طول کوتاه
central incisor
دندانپیشینمرکزی
central nave
کلیسایمرکزی
central reservation
مرکزرزروکردن
central screw
پیچمرکزی
central stile
چهارچوبدربمیانی
central office
دفتر مرکزی
central office
مرکز تلفن
central office
تلکس و تلگراف
central pith
هسته یا مغز چوب
central processor
پردازشگر مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
central defender
مدافعوسطی
central column
ستونمرکزی
central head
فشار مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central exchange
مرکزتلکس
central exchange
مرکز تلفن خودکار
central gyrus
شکنج مرکزی
central convolution
شکنج مرکزی
central city
شهر مرکزی
central city
مرکز شهر
central canal
مجرای مرکزی
central bank
بانک مرکزی
Central America
آمریکایمرکزی
central circle
دایرهوسط
central government
حکومت مرکزی
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central tendency
تمایل به مرکز
switching central
مرکز تلفن خودکار
central strip
نوار میانی
central strip
جداکننده جهات
central war
جنگ عمومی
central station
نیروگاه مرکزی
central site
سایت مرکزی
central reserve
سکوی میانی
central terminal
پایانه مرکزی
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central war
جنگ عمده
central reserve
سکوی وسط
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central mixing plant
مرکز اختلاط بتن
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central information file
سیستم اصلی ذخیره داده
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
telephone central office
مرکز تلفن خودکار
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
central control panel
مرکز کنترل
central control desk
میزفرمان مرکزی
central control desk
اطاق فرمان اصلی
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
central angle of arch
دهانه کمان
central angle at crest
فرجه ستیغ
central pumping station
مرکزی
central treaty organization
پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
Central Intelligence Agency
مرکز اداره اطلاعات
[ایالات متحده آمریکا]
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
central pastry kitchen
اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central telegraph office
مرکز تلگراف اصلی
top central manhole
حفرهمیانیورودفرد
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
central treaty organization
انگلستان
central pumping station
تلمبهخانه
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
central treaty organization
سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
over load
اضافه بار
load
بارگیری مهمات
load and go
بارکنش و اجرا
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
useful load
فرفیت مفید
to load off
بار اندازی کردن
to load off
خالی کردن
useful load
بار مفید
load and go
بار کنش و اجراء
load
بار کردن پر کردن
load
نیرو
load
ذخیره گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
load
بار کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
بارمهمات هواپیما
load
خشاب
load
بار زدن
load
بارگیری کردن
load
بار داشتن
load
بار خارجی
load
عملکردماشین یا دستگاه
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
بارالکتریکی
load
فشار مسئولیت
load
گرانبارکردن
load
کوله بار
load
بار
load
سنگین کردن
load
فیلم
load
گذاشتن
load
بار گیری شدن
load
بارزدن
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
محموله
load
فشنگ
load
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
کاری که باید انجام شود
able to take a load
<adj.>
بار پذیر
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
فشنگ گذاری
load
شارژ کردن
load
بار فشار
load
فرفیت
load
فرفیت بارگیری
load
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
no load voltage
ولتاژ بی باری
load module
واحدبارشو
on load speed
سرعت بار
load of an ass
بار خر
off centre load
بار خارج از مرکز
non reactive load
بار خارجی ناخودالقا
non inductive load
بار خارجی ناخودالقا
load of an ass
خروار
nominal load
بار اسمی
no load torque
گشتاور پیچشی بی باری
load point
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
load point
نقطه بار
nominal load
بار خارجی اسمی
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
load module
پیمانه بارشو
platform load
بار اماده برای بارریزی هوایی
permissible load
بار مجاز
permanent load
بار دائمی
peak load
بار پیک
peak load
بار خارجی بیشینه
peak load
حداکثر بار
peak load
بحبوحه مصرف
peak load
بار قلهای
pay load
بارمفید
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
pay load
فرفیت ترابری
platform load
بار سکودار
no load switching
سوئیچینگ بی باری
load variation
نوسان بار
load time
زمان بارکردن
load test
ازمایش بار
load test
ازمون بار گذاری
load test
ازمایش با بار خارجی
load voltage
ولتاژ بار
load resistance
مقاومت بار
load reversal
دوره بارگذاری متناوب
load tension
ولتاژ بار
load switch
کلید بار
load spreader
بار پخش کن هواپیما
load spread
انتشار نیرو
load variation
تغییر بار
lodestaror load
ستاره قطبی
lodestaror load
ستاره راهنما راهنما
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
no load speed
سرعت بی باری
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
no load current
جریان بی باری
no load condition
حالت بی باری
travelling load
بار متحرک
mission load
بار مبنای عملیاتی
load regulator
نافم بار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com