Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (2 milliseconds)
English
Persian
centralized plan
پلان مرکزی
Other Matches
centralized
متمرکز
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
centralized
امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
centralized
مین میشود
centralized
به طور تمرکزی انجام شده
centralized
متمرکزشده
centralized
تمرکزی
centralized lubrication
روغنکاری متمرکز
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
centralized items
اقلام اماد تمرکزی
centralized design
طراحی تمرکز یافته
centralized control
کنترل تمرکزی
centralized control
انجام کنترل به طریقه تمرکزی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
centralized system
نظام متمرکز
centralized data processing
پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
centralized network configuration
ساختار شبکهای متمرکز
centralized oil shot system
روغنکاری متمرکز فشاری
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
plan
تدبیر
plan
زبان برنامه نویسی سطح پایین
E-plan
[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
K-plan
[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan
هامن
the better plan is to
بهتر این است که .....
plan
نقشه مسطحه برنگاره
plan
پیش بینی کردن
plan
طرح کردن
plan
طرح ریزی کردن
plan
نقشه
plan
تدبیر اندیشه
plan
خیال
plan
نقشه کشیدن طرح ریختن
plan
پلان
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan
نقشه کف
plan
برنامه ریزی کردن
plan
طرح کشیدن یا ریختن
plan
طرح
plan
برنامه
prestowage plan
طرح باربندی کالاها
plan view
نمای بالا
plan implementation
اجرای برنامه
project plan
طرح پروژه
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
plan view
نقشه کف
rolling plan
برنامه غلتان
secondary plan
طرح ثانوی
sheer plan
نقشه ساختمانی ناو
site plan
نقشه جایگاه
site plan
نقشه محل
plan view
دید از بالا
plan targets
اهداف برنامه
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan implementation
عملی کردن برنامه
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
plan frame
چارچوب برنامه
prospective plan
برنامه بلند مدت
plan of action
طرح عملیات
perspective plan
برنامه بلند مدت
partial plan
برنامه جزئی
part plan
نقشه جزیی
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
outline plan
طرح مبنا
ordnance plan
طرح اردنانس
plan of campaign
طرح پیکار
plan of maneuver
طرح مانور
sliding plan
برنامه لغزان
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan
طرح جنگ
layaway plan
<idiom>
قرض راکم کم پرداختن
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan
عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
block-plan
نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan
طرح پروانه ای
The plan landed .
هواپیما بزمین نشست
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
strategic plan
نقشه جنگ
tactical plan
طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan
طرح عملیات نظامی
tentative plan
طرح ازمایشی
test plan
طرح ازمایش
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building
عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan
مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan
طرحی راپیشنهادکردن
war plan
طرح جنگی
war plan
نقشه جنگی
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
ground-plan
[نقشه همتراز با زمین]
ordnance plan
طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
master plan
نقشه کلیات
contingency plan
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan
طرح احتمالی
deck plan
صفحه پل کشتی
deck plan
افق پل کشتی
detailed plan
برنامه تفصیلی
development plan
برنامه توسعه
development plan
طرح گسترش
development plan
طرح ارایش زمین
plan of the day
برنامه روزانه ناو
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan
پیش نویس برنامه
economic plan
برنامه اقتصادی
entry plan
طرح ورود به بندر
contingency plan
طرح عملیات احتمالی
colombo plan
طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
master plan
نقشه مجموعه
ground plan
نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan
شالوده
ground plan
طرح اساسی
ground plan
نقشه مسطحه
ground plan
برنگاره
american plan
مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan
تصویب نقشه
barrier plan
طرح موانع
cargo plan
طرح بارگیری ناو
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
collection plan
طرح جمع اوری
colombo plan
طرح کلمبو
entry plan
طرح دخول به سر پل
europen plan
نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan
برنامه مالی
illumination plan
طرح روشنایی منطقه
installation plan
نقشه ی نصب
marshall plan
طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
marshall plan
برنامه مارشال
key plan
نقشه راهنما
marshall plan
طرح مارشال
installment plan
خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan
برنامههای موقت
loading plan
طرح بارگیری خودرو
investment plan
برنامه سرمایه گذاری
lesson plan
طرح درس
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
national plan
برنامه ملی
flight plan
طرح یا نقشه پروازهواپیماها
game plan
استراتژی بازی
floor plan
نقشه اشکوب
fire plan
طرح اتش توپخانه
frequency plan
طرح فرکانس
fire plan
طرح اتش
general plan
نقشه کلی
general plan
نقشه عمومی
he thought out a plan
تدبیری اندیشید
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
air fire plan
طرح اتش هوایی
negative tax plan
برنامه مالیات منفی
annual food plan
برنامه غذایی سالیانه
documented plan figures
ارقام مستند برنامه
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
negative tax plan
طرح مالیات منفی
coordinated fire plan
طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach
طرحبازوگن
constant helm plan
نقشه زیگزاگ
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
plan position indicator
صفحه رادار ناو یا هواپیما
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
artillery fire plan
طرح اتش توپخانه
class improvement plan
طرح توسعه ناو
class improvement plan
طرح بهبودناو
to buy something on the installment plan
[system]
چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan
[American English]
به اقساط
His plan miscarried . He missed the target
تیرش بخطا رفت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com