Dictiornary-Farsi | certain relations of the offender | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 62 (4 milliseconds)

English	Persian
certain relations of the offender	blood of payment responsiblefor are offenceswho innon-internatinal money عاقله


Other Matches

offender	تخطی کننده
offender	مجرم
offender	خلاف کار
offender	متجاوز
offender	متخلف
first offender	متخلف برای اولین بار
first offender	کسی که برای اولین بار قانوناتخلف کرده است
principal offender	مباشر
persistent offender	مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
offender against this article	متخلفین از این ماده
principal offender	مباشر در جرم مجرم اصلی
juvenile offender	طفل بزهکار
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father.	پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
relations	مناسبات
relations	روابط
relations	اقربا
matrimonial relations	علقه زوجیت
maternal relations	خویشان مادری
p sexual relations	امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
labor relations	روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
interstate relations	روابط بین الدول
marital relations	روابط زناشویی
relations of production	رابطه تولید
commercial relations	مناسبات تجاری
race relations	روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
international relations	رابطهسیاسیبینکشورها
space relations	روابط فضایی
social relations	روابط اجتماعی
sexual relations	روابط جنسی
sexual relations	مقاربت جنسی
sexual relations	جماع
ideological relations	روابط ایده ئولوژیک
ideological relations	روابط ارمانی
community relations	قسمت روابط عمومی
community relations	روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
break of relations	قطع روابط کردن
public relations	روابط عمومی
industrial relations	روابط صنعتی
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
diplomatic relations	روابط سیاسی
diplomatic relations	روابط دیپلماتیک
financial relations	روابط مالی
good relations	مناسبات حسنه
economic relations	روابط اقتصادی
good relations	روابط حسنه
to discontinue relations [with somone]	رابطه قطع کردن [با کسی]
to break off diplomatic relations	روابط دیپلماتیکی را قطع کردن [سیاست]
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
international economic relations	روابط اقتصادی بین المللی
good neigbourly relations	روابط حسن همجواری
means end relations	روابط وسیله- هدف
civil military relations	روابط بین نظامیان وغیرنظامیان روابط نظامیان با مردم کشورهای دیگر
reestablishment of diplomatic relations	برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations	قطع روابط سیاسی
severance of diaplomatic relations	قطع روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations	قطع روابط دیپلماتیک
interruption of diplomatic relations	قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations	قطع روابط سیاسی
minnesota spacial relations test	ازمون روابط فضایی مینه سوتا
relations between load, shear and moment	رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی

certain relations of the offender

blood of payment responsiblefor are offenceswho innon-internatinal money عاقله