English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
character training پرورش منش
Other Matches
training پرورش
training اموزش دادن
training کاراموزی
training اموزش
training ورزش کاراموزی
training تعلیم
training تعلیم و تمرین
training آموزش عملی
training gear گردونه در سمت
training facilities تاسیسات اموزشی
training facilities محلهای اموزشی
training cycle مرحله اموزش
teacher training تربیت معلم
training manual راهنمای اموزشی
training distance مسافت تمرین
training program برنامه اموزش
potty-training تعلیمدادنبچهبهرفتنبهدستشوئیوکنترلادرارومدفوع
training suit لباسورزشی
training set ستلباسبچهگانه
toilet-training از قنداق درآوردن
weight training بدن سازی
voluntary training اموزش داوطلبانه
unit training اموزش یکان
unit training اموزش یکانی
transfer of training انتقال اموزش
training track مسیر تمرینی مسابقه اسبدوانی
training time زمان تمرین
training table میز ناهارخوری در اردو
training ship کشتی اموزشی
training school کاراموزگاه
training school اموزشگاه حرفهای
training publication مدارک اموزشی
training publication نشریات اموزشی
training cycle سیکل اموزشی
training circular نشریه اموزش
training camp اردوی امادگی
preservice training کاراموزی پیش از خدمت
personnel training اموزش کارکنان
escape training گریزاموزی
on the job training اموزش ضمن کار
omission training حذف اموزی
in house training برنامهای برای اموزش افراددر سازمانی که در ان کارمی کنند
in serving training اموزش ضمن خدمت
integrated training اموزش توام
job training اموزش شغلی
military training تعلیم نظامی
military training اموزش نظامی
reconditioning training اموزش تجدید مهارت اموزش توجیهی
reward training اموزش با پاداش
deputy for training معاونت اموزشی
training bill برنامه اموزشی
training aid وسیله کمک اموزشی
toilet training اموزش اداب توالت رفتن
training college دانشسرا
training wall دیواره راهنما
circuit training انجام تمرینهای مختلف ورنه برداری
circuit training تمرین دایرهای
concurrent training اموزش همزمان
sensitivity training حساسیت اموزی
scout training پیشاهنگی
training center مرکز اموزش
manual training دوره اموزش هنرهای دستی
avoidancae training اجتناب اموزی
basic training تعلیمات ابتدایی
armory training اموزش جنگ افزارداری اموزش اسلحه سازی
basic training اموزش مقدماتی
training locations مکانهای آموزشی
on-the-job training آموزش ضمن خدمت
to undergo training در یک دوره آموزشی شرکت کردن
assertive training جرات اموزی
annual training اموزش سالیانه
bowel training اموزش دفع
disciplinary training center دارالتادیب
army training program برنامه اموزش نیروی زمینی
army training program برنامه اموزش نظامی
army training test راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
sensitivity training group گروه حساسیت اموزی
computer based training تربیت مبتنی بر کامپیوتر
advanced unit training اموزش تکمیلی واحد اموزش تکمیلی یکان
rehabilitation training center مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
code training set دستگاه اموزش مرس
active duty for training اموزش زیر پرچم
graphic training aid چارت اموزشی
disciplinary training center مرکز اموزش زندانیان نظامی
advanced individual training اموزش تکمیلی انفرادی
advance individual training آموزش تکمیلی انفرادی
athletic training room اطاق پزشکی- ورزشی
mobile training team تیم اموزشی سیار
basic unit training اموزش مقدماتی یکان اموزش مقدماتی واحد
graphical training aids چارت
graphical training aids چارت اموزشی
basic combat training اموزش رزم مقدماتی
graphic training aid پوسترهای اموزشی
army training and evaluation program برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
Training makes the memory absorb more. آموزش [ورزش حافظه] باعث می شود که حافظه بیشترجذب کند.
Regular training strengthens the heart and lungs. ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
As part of my training, I spent a year abroad. درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
character نهاد سیرت
character یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
character خیم
character صفت اختصاصی
character عدد صحیح خصوصیت
character مجسم کردن شخصیت
character شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
character دخشه
character رقم
character خط
character منش
character سیرت
character صفت
character حرف
character نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character per second دخشه در ثانیه
character نویسه
character علامت
in character <idiom> مثل معمول
character دخشه کاراکتر
character per second کاراکتر درثانیه
character مونه
null character دخشه پوچ
historic character [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
optical character کاراکتر نوری
oral character منش دهانی
separating character دخشه جدا ساز
nongraphic character کاراکتر غیر گرافیکی
new line character دخشه تعویض سطر
most significant character رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character correction نمایشتغییرات
extended character دکمهبازکنندهصفحه
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
membership character ویژگی عضویت
out of character [OOC] دور از منش من
null character کاراکتر تهی
numeric character دخشه عددی
special character دخشه
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
reserved character فضایی ازدیسک که برای کنترل ذخیره داده به کارمی رود
reserved character کلمه یاعبارتی که به عنوان مشخصه درزبان برنامه سازی به کارمی رود.
sign character دخشه علامت نما
receptive character منش پذیرا
special character ویژه
special character دخشه ویژه
special character علامت ویژه کاراکتر مخصوص
pad character کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
pad character حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
substitute character حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود
optical character دخشه نوری
sync character کاراکتر همگام
numeric character کاراکتر عددی
rub out character دخشه پاک کن
character trait صفت منشی
character reader دخشه خوان
character printer چاپگر کاراکتری
character printer چاپگرعلامتی
character printer چاپگر دخشهای
character pitch type elite
character pitch pica
character pitch تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character per inch کاراکتر دراینچ
character per inch دخشه در اینچ
character recognition دخشه شناسی
character template مبدل کاراکتری
character table جدول شناسایی
character string رشته کاراکتری
character string رشته دخشهای
character sketch شمایل
character set دخشگان مجموعه دخشه ها مجموعه کاراکترها
character set مجموعه علائم
character set دخشکان
character recognition تشخیص کاراکتر
character neurosis روان رنجوری منش
character map شبکهای از بلوک ها روی صفحه نمایش
character checking تست کاراکتری
character analysis تحلیل منش
blank character دخشه فاصله
blank character کاراکتر تهی
blank character فاصله
blank character دخشه
bell character کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
backspace character دخشه پسبرد
anal character منش مقعدی
alphanumeric character دخشههای الفبا عددی
character code رمز دخشهای
character code کد کاراکتری
character guidance راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
character graphics نگاره سازی دخشهای
character generator مولد کاراکتر
character generator دخشه زا
character fill پر کردن کاراکترها
character disorder اختلال منش
character density تراکم کاراکترها
character density تراکم دخشه ها
character code رمز کاراکتر
aknowledge character کاراکتر مورد قبول
check character دخشه مقابلهای
escape character حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
exploitative character منش بهره کش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com