Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (11 milliseconds)
English	Persian
characteristic expansion time	زمان شاخص انبساط
Other Matches
characteristic	ویژگی
characteristic	مشخصه
characteristic	صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
characteristic	مفسر
characteristic	وصف
characteristic	مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristic	مقدار نمای یک عدد اعشاری
characteristic	اندازه گیری مشخصات یک عنصر
characteristic	آنچه مخصوص یا ویژه است
characteristic	خصوصیت
characteristic	مشخصات
characteristic	صفت ممیزه
characteristic of somebody	صفت ویژه کسی
characteristic	منشی
characteristic	خیمی
characteristic	نشان ویژه
characteristic	نهادی
characteristic	نهادین منش نما
static characteristic	مشخصه استاتیک
frequency characteristic	منحنی فرکانس
shunt characteristic	منحنی مشخصه شنت
spectral characteristic	مشخصه مرئی
grid characteristic	منحنی مشخصه جریان شبکه
frequency characteristic	منحنی مشخصه فرکانس
grid characteristic	منحنی مشخصه لامپ
impedance characteristic	مشخصات امپدانس
magnetization characteristic	منحنی مغناطیس گردانی
transfer characteristic	مشخصه متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
input characteristic	منحنی مشخصه ورودی
interference characteristic	مشخصه انترفرنس
internal characteristic	منحنی مشخصه داخلی
filter characteristic	مشخصه صافی
emission characteristic	مشخصه صدور
characteristic values	مقادیر مشخصه
characteristic curve	منحنی مشخصه
characteristic roots	ریشههای شاخص
characteristic curves	منحنیهای مشخصه
characteristic equation	معادله مشخصه
characteristic equation	معادلههای شاخص
characteristic feature	خصوصیت
characteristic function	تابع مشخصه
characteristic function	ویژه تابع
characteristic function	مشخصه تابع
characteristic number	ویژه مقدار
characteristic impedance	ناگذرایی ماهیتی
characteristic number	مشخصه مقدار
characteristic root	ویژه مقدار
characteristic root	مشخصه مقدار
characteristic strength	مقاومت مشخصه
characteristic strength	مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
control characteristic	مشخصه فرمان
decay characteristic	مشخصه پستاب
dynamic characteristic	مشخصه دینامیک
dynatron characteristic	اثر دیناترون
electrode characteristic	مشخصه الکترد
characteristic action	عامل مشخصه
emergent characteristic	مشخصه نوخاسته
arc characteristic	مشخصه قوس
diode characteristic	مشخصه الکترد مرکب
persistence characteristic	مشخصه پستاب
characteristic curve	منحنی شاخص
low frequency characteristic	مقدار مشخصه فرکانس پایین
spectral response characteristic	مشخصه طیفی
spectral sensitivity characteristic	مشخصه حساسیت مرئی
grid current characteristic	منحنی مشخصه جریان شبکه
sex linked characteristic	ویژگی وابسته به جنس
characteristic actuation probability	احتمال مسلح شدن مین توسط مین جمع کن
grid anode characteristic	منحنی مشخصه شبکه-جریان اند
characteristic detection width	عرض منطقه اکتشافی کشتی مین جمع کن
characteristic diagram for the concrete	دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the steel	دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
telephone frequency characteristic	منحنی مشخصه فرکانس صحبت
secondary emission characteristic	مشخصه صدور ثانوی
grid current characteristic	منحنی مشخصه شبکه
expansion	انبساط بسط
expansion	گسترش توسعه
expansion	وسعت
expansion	خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
expansion	افزایش درتوان محاسبه و اندازه فضای ذخیره سازی
expansion	مین میکند
expansion	فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
expansion	تخته مدار چاپ شده متصل به سیستم برای افزایش کارایی آن
expansion	اتصالی درون کامپیوتر که کارت میتواند وارد نصب شود
expansion	بسط
expansion	انبساط
expansion	گسترش انبساط
expansion	شکوفائی
expansion	گسترش
expansion	واتنش
expansion	توسعه
expansion	توسعه گسترش دادن کشیدن
expansion	افزایش
fermi characteristic energy level	تراز فرمی
expansion point	درز انبساط
expansion path	مسیر افزایش حجم عملیات بنگاه گر یک نقشه منحنیهای متساوی التولید
expansion path	مسیر گسترش
expansion orbit	مدار نشان
expansion of universe	انبساط جهان
expansion loop	خم انبساط
expansion joint	درز وارفت
expansion rate	اهنگ انبساط
expansion rule	قاعده بسط
expansion scab	ریشه
expansion theorem	قضیه بسطی
expansion team	تیم تازه وارد به لیگ
expansion table	میز کشویی
expansion unit	وسیلهای که به یک کامپیوترمتصل بوده و دارای سوکتهای اضافی است تا درون انها تخته مدارهای چاپی بتوانند قرار گیرند
expansion joint	درز انبساطی
expansion table	میز کشابی
expansion slots	شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
expansion slot	شکاف گسترشی
expansion joint	درز گسترش درز گشایش
expansion joint	درز انبساط
expansion joint	اتصال چند قسمتی
Taylor expansion	بسط تیلور [ریاضی]
credit expansion	گسترش اعتبار
bank expansion	گسترش بانکی
binomial expansion	بسط دو جملهای
cubical expansion	انبساط حجمی
coefficient of expansion	ضریب گستردگی
expansion bearing	تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
expansion board	برد مدار چاپی برای افزایش قابلیتها و توابع به سخت افزار کامپیوتر
expansion bolt	پیچ واشو
expansion interface	حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
expansion interface	تخته مدار که به یک فردامکان میدهد تا گردانندههای دیسک
expansion heat	گرمای واتنش
expansion heat	حرارت انبساط
expansion coefficient	ضریب انبساط
expansion card	کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
expansion bus	گذر گسترشی
coefficient of expansion	ضریب انبساط
heat expansion	انبساط حرارت
path of expansion	مسیر گسترش
vertical expansion	گسترش عمودی
monetary expansion	افزایش پول
monetary expansion	توسعه پولی
laplace expansion	بسط لاپلاس
thermal expansion	انبساط حرارتی
polynomial expansion	بست چندجملهای
macro expansion	بسط درشت دستور
free expansion	انبساط ازاد
path of expansion	مسیر توسعه
expansion chamber	دریچهانبساط
expansion tank	مخزنانبساط
expansion connector	صفحهاتصال
expansion diaphragm	دیاگرام انبساط
expansion space	فضایانبساط
thermal coefficient of expansion	ضریب انبساط حرارتی
coefficient of thermal expansion	ضریب انبساط حرارتی
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
taylor series expansion	بسط سری تیلور
automatic volume expansion	گسترش خودکار صدا
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .	وقتش که شد خبر میکنم
on time	مدت دار
once upon a time	روزی
once upon a time	روزگاری
once upon a time	یکی بودیکی نبود
one at a time	یکی یکی
old time	قدیمی
down time	زمان تلف
in no time <idiom>	سریعا ،بزودی
while away the time <idiom>	زمان خوشی را گذراندن
out of time	بیجا
keep time <idiom>	نگهداری میزان و وزن
on time <idiom>	سرساعت
take off (time) <idiom>	سرکار حاضر نشدن
in time <idiom>	قبل از ساعت مقرر
out of time	بیگاه
out of time	بیموقع
take one's time <idiom>	انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom>	مکررا
time out <idiom>	پایان وقت
keep time <idiom>	زمان صحیح رانشان دادن
off time	وقت ازاد
to know the time of d	اگاه بودن
to know the time of d	هوشیاربودن
to keep time	موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to d. a way one's time	وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
some time	مدتی
some other time	دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time	در زمان دیگری
many a time	بارها
many a time	چندین بار
just in time	روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time	درست بموقع
it is time i was going	وقت رفتن من رسیده است
from this time forth	زین سپس
in the mean time	ضمنا
in the time to come	در
in the time to come	اینده
off time	مرخصی
in time	بموقع
in time	بجا
two time	دو حرکت ساده
mean time	ساعت متوسط
mean time	زمان متوسط
two-two time	نتدودوم
there is a time for everything	دارد
some time	یک وقتی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com