English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
charge pits چالههای خرج
Other Matches
pits چال دار کردن
pits چاله خرج
pits حفره خرج چاه
pits چاه
pits منطقه فرود در پرشها حفره پشت میلههای بولینگ
pits زمین جنگ خروس
pits منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pits منطقه فرود
pits سنگر
pits حفره روباه
pits چال
pits گودال حفره
pits چاله
pits درگود مبارزه قرار دادن
pits سیاه چال هسته البالو و گیلاس وغیره
pits به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits گودال
in charge <idiom> مسئول بودن
on charge of به اتهام
like charge شارژ همنام
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <adj.> مسئول
in charge <adj.> پاسخگو
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
take over in charge تحت اختیار دراوردن
like charge قطبهای همنام
charge دستگاه با ماده منفجره
in charge متصدی
be charge with متهم شدن به
take over in charge تصدی
charge تصدی
charge گماشتن
charge خطای حمله
charge پرکردن
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge بار
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge زیربار کشیدن
charge متهم ساختن
charge پر کردن
charge خرج منفجره
charge خرج
charge متهم کردن
charge بار الکتریکی
charge موردحمایت
charge مطالبه بها
charge بار مسئولیت
charge هزینه
charge وزن
charge عهده دارکردن
charge اتهام
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge حمله اتهام
charge عهده داری
charge حمله به حریف
charge محفظهای
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge بدهکار کردن
charge بار کردن
charge شارژ کردن شارژ
shaped charge خرج مقعر
section charge خرج جزء جزء
space charge ناحیه بار فضا
soaking charge بار سولفات زدای
snow charge بار برف
shaped charge خرج گود
space charge بار پیرامونی
residual charge بار الکتریکی مانده
surface charge بار سطحی
supplementary charge خرج تکمیلی
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge خرج چسبنده
static charge برق ساکن
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge اعلام اتهامات
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge بار چرخان
tapering charge پر کردن شیبدار
section charge خرج چند قسمتی
plaster charge خرج انفجاری افشان
plaster charge خرج شراپنل
partial charge بار جزیی
officer in charge افسر مسئول اجرا
officer in charge افسر مسئول
nucleon charge بار نوکلئون
nuclear charge بار هسته
normal charge خرج معمولی توپ
negative charge بار منفی
mobile charge بار متحرک
multisection charge خرج چند کیسهای
point charge بار نقطهای
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
powder charge خرج پرتاب گلوله
powder charge خرج باروت
positive charge بار مثبت
pole charge خرج میلهای
pole charge خرج دستکی
multisection charge خرج چندقسمتی
telephone charge هزینه تلفن
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
to charge the battery باتری را بار کردن
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
charge hand کارگر معمولی
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator اندازهشارژ
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
charge nurse سر پرستار
community charge گونهایمالیات
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
melting charge شارژ ذوب
detonation charge خرج تلاش
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
bound charge بار بسته
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
bursting charge خرج تلاش
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
bursting charge خرج منفجرکننده
cratering charge خرج تخریب
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
deep charge خرج گود
detonation charge خرج انفجار
detonating charge چاشنی
detonating charge خرج منفجر کننده
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
bank charge هزینههای بانکی
collection charge هزینه وصول مطالبات
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
collection charge هزینه وصول
coke per charge ذغال کک شارژ
charge daffaires شارژدافر
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge d'affaires کاردار
charge balance موازنه بار
charge density چگالی بار
charge account حساب بدهی مشتری
charge with a fault تخط ئه کردن
bursting charge بار انفجاری
charge of the electron بار الکترون
carrying charge هزینه حمل و نقل
charge a kiln چیدن کوره
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity فرفیت بار
give in charge تحویل پلیس دادن
give in charge سپردن
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
furnace charge شارژ کوره
full charge خرج کامل توپ
free of charge مجانی
free of charge معاف از حقوق گمرکی
handing charge هزینه باربری
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
depth charge خرج عمیق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com