English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (8 milliseconds)
English Persian
chemical element عنصر شیمیایی
Other Matches
chemical شیمیایی
chemical کیمیایی
chemical ماده شیمیایی دارویی
chemical fuel سوخت شیمیایی
chemical exchange تبادل شیمیایی
chemical equivalent هم ارز شیمیایی
chemical equilibrium تعادل شیمیایی
chemical herbicide علف کش شیمیایی
chemical horn مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
chemical industries صنایع شیمیایی
chemical pollution الودگی شیمیایی
chemical grouting تزریق شیمیایی
chemical kinetics سینتیک شیمیایی
chemical munition سلاح شیمیایی
chemical operations عملیات شیمیایی
chemical physics فیزیک شیمیایی
chemical engineering مهندسی شیمی
chemical energy انرژی شیمیایی
chemical abstracts چکیدههای شیمی
chemical combination ترکیب شیمیایی
chemical compound ترکیب شیمیایی
chemical consolidation تزریق شیمیایی
chemical injection تزریق شیمیایی
chemical defense پدافند شیمیایی
chemical defense پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
chemical deposits نهشتهای شیمیایی
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
chemical affinity میل ترکیبی شیمیایی
chemical agent عامل شیمیایی
chemical agent ماده شیمیایی
chemical ammunition مهمات شیمیایی
chemical analyse تجزیه شیمیایی
chemical analysis تجزیه شیمیایی
chemical bond پیوند شیمیایی
chemical alarm اعلام خطر شیمیایی
chemical properties خواص شیمیایی
chemical reaction واکنش شیمیایی
chemical species گونههای شیمیایی
chemical survey تجسس شیمیایی
chemical survey بررسی منطقه از نظر شیمیایی تجسس از نظر وجود عوامل شیمیایی
chemical warfare جنگ بوسیله گازهای شیمیایی
chemical weapon جنگ افزار شیمیایی
chemical bonding پیوندشیمیایی
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
chemical treatment رفتارشیمیایی
physico chemical وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
chemical security حفافت برعلیه مواد شیمیایی
chemical weathering هوازدگی شیمیایی
chemical reactor واکنشگاه شیمیایی
chemical research پژوهش شیمیایی
chemical security تامین شیمیایی
chemical sense حس شیمیایی
chemical shift جابجایی شیمیایی
chemical feedstock مواد اولیه شیمیایی
physio chemical وابسته به شیمی فیزیکی
chemical biological and radiological میکربی ورادیولوژیکی
chemical biological and radiological شیمیایی
nuclear biological chemical شیمیایی میکربی هستهای
chemical oxygen demand نیاز شیمیایی اکسیژن
chemical shift equivalent protons پروتونهای با جابجایی شیمیایی برابر
chemical shift non equivalent protons پروتونهای با جابجایی شیمیایی نابرابر
element یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element اعضا [مجموعه] [ریاضی]
in one's element <idiom> شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
one element تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
element رکن
element یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
element که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element جزء
element المان
element عنصر
element جوهر فرد
element جسم بسیط
element اصل
element محیط طبیعی اخشیج
element عامل
element سازه برقی
element عنصر عملیاتی
element رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element اساس
element عنصر اساس
element عامل اصلی محیط طبیعی
purchase element عامل منتجه بار نهائی
purchase element نیروی منتجه
positive element سازه مثبت
primitive element عنصر اولیه
processing element عنصر پردازشی
primordial element عنصر ازلی
picture element عنصر تصویر
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture element سازه تصویر
passive element یکان غیر فعال
passive element عنصرغیرفعال
passive element عنصر غیرعامل
passive element جزء غیرفعال
parasitic element جزء غیرفعال
orbital element عناصر مداری
print element عنصر چاپ
service element عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
service element عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
test element حروف و اعداد ازمایش مدار
tubular element جسملوله
threshold element عنصر استانهای
to p an element to a word جزئی از سر واژهای دراوردن
tracer element عنصر ردیاب
transition element عنصر واسطه
task element قسمت مامور اجرای عملیات
task element عنصر اجرای عملیات
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
service element عنصر اداری
shunt element عنصر موازی
signal element عنصر علامتی
start element عنصر شروع
test element وسیله ازمایش
structural element بخش سازهای
symmetry element عنصر تقارن
tactical element عنصر تاکتیکی
stop element عنصر ایست
negative element سازه منفی
bemetallic element بی متال
abiotic element عنصر نازیوه
abiotic element عنصر بیجان
code element عنصر رمز
coincidence element مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coupling element عنصر اتصال
coupling element عنصر پیوست
data element عنصر داده
data element عناصر اطلاعات
data element جزئیات اطلاعات
delay element عنصر تاخیری
absorbing element عنصر جذب
abundant element عنصر فراوان
accommpanying element عنصر همراه
aqueous element عنصر ابی
alloying element عنصر الیاژ
alloying element عنصر الیاژی
active element عنصر عمل کننده
active element عنصر عامل
active element مولفه موثر
active element عنصر کنشی
active element عنصر فعال
bimetallic element زوج فلز
biotic element عنصر زیستی
electronic element عنصر الکترونیکی
electronic element بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
guest element عنصر کم مقدار
trace element عنصر کم مقدار
heating element المان یا عنصر حرارتی
identity element عنصر یکسانی
image element نقطه تصویر
inverse element عنصر وارون
logic element عنصر منطقی
logic element عنصر لاجیک
nand element عنصر نقیض و
fuse element واحد فیوز
essential element رکن
exclusive or element عنصر یای انحصاری
element of construction سازک
filter element المنت فیلتر
element of battery الکترد پیل
element area سازه تصویر
embarkation element یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
mental element of crime عنصر روانی جرم
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
air defense element عنصر پدافند هوایی
metal cutting element عنصر براده برداری
fire support element عنصرهماهنگ کننده پشتیبانی اتش
fire support element عنصر پشتیبانی اتش
acid forming element عنصر اسیدی
acid forming element عنصر اسیدساز
finite element method روش المان محدود
horizontal arch element حلقه افقی قوس
physical element of crime عنصر مادی جرم
field alterable control element یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
arresting system purchase element وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
transmitter signal element timing زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com