Dictiornary-Farsi | chess problem | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 105 (6 milliseconds)

English	Persian
chess problem	مسئله شطرنج
chess problem	معما


Other Matches

chess	شطرنج
chess	سطح شیب دار پل شناور
chess oscar	اسکار شطرنج
chess olympiad	المپیاد شطرنج
chess master	استاد شطرنج
chess man	مهره شطرنج
chess machine	لقب کاپابلانکا
chess machine	ماشین شطرنج
consultation chess	بازی شطرنج مشورتی
consultation chess	بیش از یک نفر در برابر بیش ازیک نفر
rules of chess	قوانین شطرنج
traditional chess	شطرنج استاندارد
to play at chess	شطرنج بازی کردن
postal chess	شطرنج مکاتبهای
chess notation	نمایشگاهشطرنج
living chess	شطرنج با مهرههای جاندار
progressive chess	شطرنج سریع
lightning chess	شطرنج سریع
five minute chess	بازی شطرنج 5 دقیقهای
a game of chess	یک مسابقه شطرنج
correspondence chess	بازی شطرنج مکاتبهای
chess clock	ساعت شطرنج
chess board	صفحه شطرنج
chess blindness	کوری شطرنجی
blindfold chess	شطرنج چشم بسته
blindfold chess	غایبانه
chess board illusion	خطای ادراکی شطرنجی
chess board rug	قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
Chess is my pastim (hobby).	سر گرمی من شطرنج است
problem	چیستان
problem	مشکل
problem	زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem	مساله
What's the problem?	مشکل کجاست؟
problem	معما موضوع
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem	واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem	مسئله
problem	خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem	سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem	یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem	یافتن پاسخ برای مشکلی
Is that enough to be a problem?	آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem state	وضعیت مسئله
test problem	مسئله ازمابنده
solution to a problem	راه حل یک مسئله
problem state	حالت مسئلهای
solution of a problem	حل یک مسئله
problem statement	حکم مسئلهای
problem-free <adj.>	بدون دردسر
to crack a problem	مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
problem-free <adj.>	بدون زحمت
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
the heart of the problem	اصل مساله
My only problem is money .	تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
problem solving	حل مسئله
identification problem	مسئله تعیین هویت
problem child	کودک مشکل افرین
problem checklist	فهرست مشکلات
benchmark problem	مسئله محک
check problem	مسئله مقابلهای
check problem	مسئله ازمایشی
problem box	جعبه مساله
problem behavior	رفتار مشکل افرین
problem analysis	تجزیه و تحلیل مسئله
problem-solving	مساله گشایی
definition of a problem	تعریف یک برنامهThe
determinate problem	مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
feeding problem	مشکل تغذیه
domestic problem	مساله خانوادگی
eight queens problem	مسئله هشت وزیر شطرنج
identification problem	مسئله شناسائی
benchmark problem	کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem child	فرزند مسئله دار
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem plav	نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem identification	بازشناسی مشکل
problem identification	شناسایی مسئله
problem program	برنامه مسئلهای
problem oriented	مسئله گرا
problem file	پرونده مسئلهای
problem description	شرح مسئله
problem description	تشریح مسئله
problem program	برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem definition	تعریف مسئله
problem oriented language	زبان باگرایش مسئله
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
problem oriented language	زبان مسئله گرا
mind body problem	مساله تن و روان
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
mooney problem checklist	مشکل سنج مونی
on line problem solving	حل مسئله بطور درون خطی
More money is not the answer to this problem.	پول بیشتر حل این مسئله نیست.
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
one's biggest worry [problem number one]	بزرگترین نگرانی
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.	زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem.	گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.