English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English Persian
child psychiatry روانپزشکی کودک
Other Matches
psychiatry پزشکی روانی
psychiatry معالجه ناخوشیهای دماغی
psychiatry روانپزشکی
psychiatry طب روحی
preventive psychiatry روانپزشکی پیشگیر
pastoral psychiatry روانپزشکی مذهبی
cultural psychiatry روانپزشکی فرهنگی
social psychiatry روانپزشکی اجتماعی
forensic psychiatry روانپزشکی قانونی
cross cultural psychiatry روانپزشکی میان فرهنگی
to get with child ابستن کردن
i would i were a child ای کاش بچه بودم
he is my only child فرزند یگانه من است
with child <idiom> حامله شدن
from a child ازهنگام بچگی
with child ابستن حامله
the child is a wonder این بچه عجوبه ایست
only child تک فرزند
child ولد
child فرزند
child ionship relat child parent
child طفل
child parent
child کودک
child یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
child بچه
natural child طفل حرامزاده
the losser of a child فقدان یا داغ فرزند
the child is a great t. to us این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
elf child بچه عوضی
she is quick with child جنبش بچه رادرشکم حس میکند
nurse child فرزند خوانده
rejected child کودک مطرود
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem child فرزند مسئله دار
problem child کودک مشکل افرین
nurse child فرزند رضائی
she has brone a child ان زن بچه زائیده است
to beat a child کتک زدن بچه
to i. a child with vaccine ابله بچه ایی را کوبیدن
Ask the truth from the child . <proverb> یرف راست را از بچه بپرس.
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
Watch the child ! مواظب بچه باش !
poor child بیچاره بچه
to tuck in a child پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
To spoil child . بچه یی را لوس کردن
The child is going to go to bed. بچه دارد می رود بخواب
Could we have a plate for the child? آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
to vaccinate a child ابله بچهای را کوبیدن
wolf child کودک گرگ پرورده
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
child's play بچه بازی
child's play بازی کودکان
child's play هر کار بسیار آسان
child prodigy بچهبا استعداد
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
love child حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
natural child بچه نامشروع
adopted child فرزند خوانده
child program تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child of the second bed بچه زن دوم
child law حقوق کودک
unborn child حمل
child in the womp حمل
an abortive child فگانه
child development رشد کودک
child custody حضانت
child centered کودک محور
child adoption فرزند خواندگی
child abuse بهره کشی از کودک
big with child حامله
big with child ابستن
backward child کودک عقب مانده
an abortive child بچه سقط شده
child psychology روانشناسی کودک
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gutter child بچه موچه گرد
feral child کودک وحشی
he treated me as a child بامن مانند بچه رفتارکرد
god child بچه تعمیدی
illegitimate child طفل نامشروع
grand child نوه
foster child فرزند خوانده
in child birth درحال زایمان
elf child بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
child window پنجرهای در پنجره اصلی
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
lost child طفل لقیط
child study کودک پژوهی
god child فرزندتعمیدی
child death rate نرخ مرگ و میر کودکان
Dont spoil the child . بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
parent child relationship رابطه پدر و پسر
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
to tuck up a child [British E] پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
To adopt a child ( an infant ) . کودکی را بفرزندی قبول کردن
The child is beginning to talk. بچه دارد زبان باز می کند
to i. obedience intoa child فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
to kiss away a child's tears بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
child langmuir equation معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
child labour legislation قانون مربوط به کارخردسالان
child labor laws قوانین کار کودکان
female slave with a child master her from child witha
female slave with a child ام ولد
The child fell off the balcony. بچه از ایوان پرت شد
She pressed the child to her side. بچه را به خودش چسباند
You are stll a child in her eyes. به چشم اوهنوز یک بچه هستی
blood money of an unborn child غره
putative father of an illegitimate child پدر مفروض فرزندی نامشروع
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
He had the air of a frightened(scared)child. حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
the child belongs to the marriage bed الولد الفراش
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
blood money of an unborn child دیه جنین
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com