English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (8 milliseconds)
English Persian
choir organ manual دستهتنظیمکر
Other Matches
swell organ manual قسمتبرآمدهتنظیماتدستی
great organ manual عضوبزرگدستی
choir دسته خوانندگان
choir دسته سرایندگان
choir کر
choir بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
choir گروه خوانندگان
choir-aisle [راهرو موازی از شبستان به جایگاه همسرایان]
choir-wall [دیواره ی جداکننده جایگاه]
to choir a hymn سرودی راباهم خواندن
choir-stall [صندلی های مبلی گروه کر]
choir-stall صندلی بلند
choir-screen [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choir-loft [بالکنی بالای جایگاه همسرایان]
choir loft جای مخصوص خواندن کلیسا
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
ante-choir [فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
to choir in eating جلوگیر شدن
organ اندام
organ الت وسیله
organ ارگان
organ عضو
organ ارغنون
organ ارگ
hand organ اکوردئون
hand organ ارگ دستی
organ transplantation پیوند عضو
organ of the body عضو بدن
olfactory organ عضو بویایی
genital organ الت تناسلی
pipe organ ارغنون لولهای
pipe organ ارگ نی دار
hollow organ عضو مجوف وتوخالی
house organ مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
organ of corty اندام کورتی
organ loft جای ارگ
organ loft ارغنون گاه
organ inferiority حقارت اندامی
organ eroticism شهوت اندامی
olfactory organ اندام بویایی
organ pleasure لذت اندامی
organ system دستگاه
reed organ یکنوع الت موسیقی بادی
end organ اندام انتهایی
electric organ اندام برقزن
organ console قسمتهایکنسول
mechanism of the organ مکانیزم ارگان
mechanism of the organ نظام تشکیلات
organ-grinder نوازنده سیار ارگ دستی
organ loft غرفه ارگ
terminal organ اندام پایانی
barrel organ نوعی ارغنون اکوردئون
barrel organ ارگ دندهای
organ grinder نوازنده سیار ارگ دستی
sense organ اندام حسی
congested organ عضو یا التی که خون زیاددران جمع میشود
sense organ عضو حس
sense organ عامل احساس
sexual organ عورت
mouth organ ارغنون دهنی
mouth organ ساز دهنی
organ-grinders نوازنده سیار ارگ دستی
sexual organ of either sex فرج
sexual organ of a man احلیل
sexual organ of either sex الت تناسلی زن یا مرد
golgy tendon organ اندام گلژی
golgy tendon organ اجسام گلژی
manual وابسته بدست
manual دستورالعمل راهنمای انجام کار
manual کتابچهای که نحوه نصب سیستم را نشان میدهد
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
manual ذخیره و پردازش اطلاعات بدون کمک کامپیوتر
manual کتابچهای که نحوه استفاده از سیستم یا وسیله را نشان میدهد
manual متنی که نحوه استفاده از سیستم یا نرم افزار را نشان می دهند
manual انجام شده با دست .
manual متنی که حاوی دستورات اجرای یک سیستم یا نرم افزار است
manual انجام شده توسط اپراتور و بدون کمک ماشین
manual یدی
manual انجام شده با دست
manual کتاب دستی نظامنامه
manual مقررات کتاب راهنما
manual دستی
manual راهنمای کار
manual راهنما
manual دستور رزمی دستی سیستم دستی
manual ایین نامه
coefficient of relative efficiency organ ضریب نسبی کارایی سازمان
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
training manual راهنمای اموزشی
sign manual امضا پادشاه
sign manual صحه ملوکانه
soldier's manual کتاب راهنمای سرباز
soldier's manual ائین نامه راهنمای سربازان
systems manual کتاب راهنمای سیستم
manual release آزادگردستی
technical manual ائین نامه فنی
first aid manual جعبهکمکهایاولیه
manual skills مهارتهای دستی
user's manual کتاب راهنمای استفاده کننده
technical manual دستور فنی
flight manual دستورالعمل پرواز
commander's manual ائین نامه راهنمای فرماندهان راهنمای فرماندهان در امر اموزش
operating manual دستور کار
operating manual دستورالعمل
manual exchange مرکز دستی
manual input ورودی دستی
manual workers کارگران دستکار
manual tuning میزان سازی با دست
manual training دوره اموزش هنرهای دستی
manual skill مهارت دستی
manual ringing زنگ دستی
manual recalculation محاسبه مجدد دستی
manual operation عملیات دستی
manual operation عمل دستی
manual labour امضای دستی
manual dominance دست برتری
field manual دستور رزمی
procedure manual کتاب راهنمای رویهای
field manual ائین نامه صحرایی
manual adjustment تنطیم دستی
refernce manual کتاب راهنمای مرجع
manual alphabet الفبای انگشتی
manual alphabet برای سخن گفتن با کران
manual control کنترل دستی
manual override القای دستی
run manual راهنمای اجرا
manual controller نافم دستی
manual cutout افتامات دستی
manual lever control کنترل اهرم دستی
ship husbandary manual دستورالعمل جرثقیل ها
manual dexterity test ازمون چالاکی دستها
manual pinion shift استارت دستی
manual telephone system تلفن غیر خودکار
manual/automatic mode اتوماتیک
manual/automatic mode سبکدستی
auto/manual selector دکمهانتخابدستی
manual focusing knob دکمهزوم دستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com