Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (8 milliseconds)
English
Persian
circular motion
حرکت مستدیر
circular motion
حرکت دایرهای
circular motion
حرکت گردشی
Other Matches
circular
لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular
چرخش بیتها در کلمه که آخرین بیت در محل اولین بیت قرار می گیرد
circular
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular
صف کامپیوتری که از دو علامت برای ابتداوانتهای خط ذخیره عناصر استفاده میکند
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
circular saw
اره مجمعه
circular
دایرهای شکل
circular saw
اره کمانهای
circular
دایرهای
circular
مستدیر
circular
دایره وار
circular
بخشنامه
circular
گرد
circular
بخشنامه نشریه
circular
مدور
circular mil
میل مدور
circular mil
مساحت دایرهای به قطر یک میل
circular milling
فرز مدور
circular frequency
تکرار دورانی
circular parry
دفاع با حرکت چرخشی شمشیر
circular measure
اندازه قوس
circular measure
اندازه کمان
circular friction saw
اره کمانهای اصطکاکی
circular grooving saw
کمان اره ویژه شیار
circular letter
بخشنامه اداری
circular letter
نامه اداری
circular list
لیست دایرهای
circular list
لیست مدور لیست حلقوی
circular loom
نای عایق
circular weir
سرریز مدور
circular projection
برامدگی گرد
circular slitting saw
اره کمانهای مخصوص شیار
circular shift
تغییر مکان حلقوی
circular shift
شبفت مدور
circular shift
تغییر مکان دایرهای
circular shear
قیچی کمانهای
circular velocity
سرعت دایرهای
circular scanning
مراقبت دایرهای منطقه تجسس و مراقبت دایرهای
circular scanning
تقطیع مدور
circular saw blade
تیغ اره
circular saw bench
اره کمانهای میزی
circular cut off saw
اره کمانهای
circular rip saw
اره کمانهای چاکدار
circular reference
ارجاع چرخشی
circular reasoning
استدلال دوری
circular reaction
واکنش چرخشی
circular psychosis
روان پریشی ادواری
circular table
میز گرد
semi circular
نیم دایرهای
circular functions
تابع های مثلثاتی
[ریاضی]
circular blank
پلاتین
circular bending
خمش خالص
circular arch
قوس دورتمام
circular arch
طاق دایرهای
circular arc
قوس
circular arc
طاق
circular arc
کمانی از دایره
circular carpet
قالی مدور یا دایره ای شکل که قدیمی ترین آن مربوط به قرن شانزدهم میلادی می باشد
circular bench
نیمکت گرد
[دایره ای]
circular cell
محفظه گرد
semi circular a
طاق روی
circular flow
جریان دوری
circular flow
جریان دایرهای
circular dispersion
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
circular dischroism
دو رنگ نمایی دورانی
circular definition
تعریف دوری
training circular
نشریه اموزش
circular body
صفحهمدور
circular needle
میلگرد
motion
طرح دادن
motion
پیشنهادکردن
motion
پیشنهاد
motion
جنب وجوش
motion
حرکت
motion
تکان
motion
جنبش
motion
اشاره کردن
cold circular sam
اره کمانهای سردکار
semi circular parry
دفاع نیمدایره
circular type gates
دریچههای نوع استوانهای
circular seam welding
جوشکاری درزی کمانهای
circular cross section
مقطع گرد
circular cutter head
چاقوی گرد
circular casing pump
تلمبه پا بده دایرهای
circular sawing machine
اره کمانهای
circular flow of income
جریان دوری درامد
circular probable error
دایره پراکندگی گلوله ها اشتباه احتمالی دایرهای
circular mil foot
پا- میل مدور
circular flow of income
گردش دورانی درامد
transitional motion
حرکت انتقالی
translational motion
حرکت انتقالی
to set in motion
بجریان انداختن به جنبش اوردن
to set in motion
راه انداختن
uniform motion
حرکت متشابه
to put in motion
راه انداختن
to put in motion
بکار انداختن
set in motion
راه انداختن
to put in motion
در جنبش دراوردن
to put in motion
بحرکت در اوردن
to make a motion
پیشنهاد کردن بر ان شدن
to make a motion
اشاره کردن
simple motion
حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
upward motion
حرکت رو به بالا
vibrational motion
حرکت راتعاشی
vortex motion
حرکت گردابی
to decide on a motion
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
ballistic motion
حرکت پرتابی
motion
[politic]
پیشنهاد
apparent motion
حرکت فاهری
motion pictures
سینما
To set in motion.
بحرکت ؟ رآوردن
slow-motion
برپیچسرخورنده
wave motion
حرکت موجی
wave motion
حرکت موج
wave motion
انتشار موج
slow motion
کند
slow motion
کند جنبی
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند نمایی
motion picture
سینما
equation of motion
معادله حرکت
[فیزیک]
sampling in motion
نمونه برداری در حال انتقال
nonliner motion
حرکت غیرخطی
harmonic motion
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
disrotatory motion
چرخش ناهمسو
motion study
تحرک سنجی
motion study
مطالعه ی حرکت
motion study
حرکت پژوهی
motion analysis
تجزیه حرکت
drift motion
حرکت سوقی
helicoidal motion
حرکت پیچی یا مارپیچی
harmonic motion
حرکت هماهنگ
constant of motion
ثابت حرکت
equations of motion
معادلات حرکت
forward motion
جنبش پیشرو
to carry a motion
پیشنهادی را اجرا کردن
oscillating motion
حرکت نوسانی
oscillatory motion
جنبش تاب وار
oscillatory motion
نوسان
rotational motion
حرکت چرخشی
rotary motion
حرکت دایرهای
compound motion
حرکت مرکب
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
motion analysis
تحلیل حرکات
retrograde motion
حرکت رجعی
harmonic motion
الحان مرکب
relative motion
حرکت نسبی
range of motion
دامنه حرکت
proper motion
حرکت خاص
polar motion
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
conrotatory motion
چرخش همسو
perpetual motion
حرکت دائم
simple harmonic motion
حرکت هماهنگ ساده
damped harmonic motion
حرکت هماهنگ میرا
hamilton's equations of motion
معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
to carry a motion by acclamation
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
simple harmonic motion
حرکت نوسانی ساده
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
perpetual motion machine
ماشین با حرکت دائم
perpetual motion machine
ماشین خودکار دائمی
newton's laws of motion
قوانین نیوتون
newton's laws of motion
قوانین حرکت نیوتن
time and motion study
بررسی زمان و حرکت
laws of motion of capitalism
قوانین حرکت سرمایه داری
lagrange's equations of motion
معادلات حرکت لاگرانژ
horizontal motion lock
دستهتنظیمافقی
newton's laws of motion
قوانین حرکت نیوتون
steady state wave motion
حرکت موجی پایا
transmission of the rotary motion to the rotor
ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
main motion
[at a party conference etc.]
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com