English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
circulation of money گردش پول
Search result with all words
money in circulation پول در گردش
velocity of money circulation سرعت گردش پول
Other Matches
Protection money. Racket money. باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
circulation رواج
circulation جریان
circulation حرکت
out of circulation <idiom> غیرفعال
circulation مسیر گردش
circulation پول درگردش
circulation پول در جریان
circulation دوران
circulation انتشار جریان
circulation دوران خون
circulation گردش
circulation رواج پول رایج
circulation تیراژ
circulation چرخش
circulation جریان بخشنامه
circulation حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
circulation oil روغن جریان دار
circulation oiling روغنکاری گردشی
circulation pump پمپ گردان
put into circulation به جریان انداختن [پول، تمبر و ... ]
circulation of electrolyte جریان الکترولیت
circulation of a vector چرخه بردار
circulation control کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
circulation control مدار کنترل حرکات
circulation capital سرمایه در گردش
oil circulation مدار یا مسیر بسته گردش روغن
currency circulation گردش پول
water circulation گردش اب
circulation diagram نمودارچرخهای
cooling water circulation گردش اب سرد
cooling water circulation جریان اب سرد
force feed circulation oiling روغنکاری گردشی تحت فشار
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
money begets money <idiom> پول پول می آورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
take in (money) <idiom> رسیدن
near money شبه پول
value for money قدرت خرید پول
f. money پول فراوان
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
his money is more than can پولیش بیش
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
he is f. of money پول فراوان دارد
money اسکناس
near with one's money خسیس
money مسکوک ثروت
money on d. وجه امانعی
money on d. پول سپرده
money سکه
money پول
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
money جایزه نقدی
be in the money <idiom> پول پارو کردن
quantity of money مقدار پول
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money matters امور پولی
money of account پول محاسباتی
purchase money قیمت جنس
money on deposit وجه امانی
ready money پول فراهم شده
ready money پول موجود
money off offer فروش با تخفیف
raise money فراهم کردن پول
raise money جمع اوری کردن پول
money on deposit پول سپرده
ready money پول نقد
money making پول بهم زنی
requistion for money درخواست
money list لیست پرداخت حقوق
soft money پول ضعیف
smart money مطلع
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
money maker پول گرد کردن
money making پول گرد کن
for love or money <idiom> به هر شکلی
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money پول
sound money پول قوی
purchase money در CL ثمن
money stock عرضه پول
money supply عرضه پول
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
money worth پول بها
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
mortgage money پول قرضی
mortgage money پول رهنی
money stock حجم پول در گردش
passage money کرایه مسافر
money worth بهای پول
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
money pot غلک
money pot دخل
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
passage money راه
passage money غذا
passage money خوراک
money worth چیزی که بپول بیزرد
time is money <idiom> وقت طلاست
save money به دقت خرج کردن
save money پس انداز کردن
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him طلب من از او [مرد]
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> پول بی دردسر
money for jam <idiom> پول باد آورده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
veil of money حجاب پول
trust money پول امانی
token money پول فرعی
to take eggs for money کردن
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money خر مهره
to stink of money خر پول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
time money وام مدت دار
tight money سیاست پولی انقباضی
tight money کنترل پولی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money عرضه پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money سرعت پول
volume of money حجم پول
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
To count the money . پول شمردن
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. پول پرست بودن
To raise money. پول فراهم کردن
gate money پولبلیطورودیه
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money پول بدون پشتوانه
sound money پول سالم
money list لیست حقوق
cheap money پول با بهره کم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com