English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English Persian
city view نمای شهر
Other Matches
inner city بخش مرکزی شهر
city شهر
city شهر
city شهرک
city شهر کوچک
New York City نیویورک
Mexico City مکزیکوسیتی
Kuwait City کویت
Panama City شهر پاناما
Vatican City شهر واتیکان
central city شهر مرکزی
garden city شهریدرداخلیکباغستان
Guatemala City پایتختگوآتمالا
city boundary شهرمرزی
central city مرکز شهر
the city has been proclaimed قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
to prostrate a city شهری را با خاک یکسان کردن
City Hall ساختمان شهرداری
empire city نیویورک
City Hall شهرداری
City Hall بلدیه
city slicker رند
city slicker زرنگ
city editor نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
city article گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
mushroom city شهری که زود ترقی میکند
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
City Beautiful [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
Garden city بوستان شهر
Ideal City [شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
Take me to the city centre? مرا به مرکز شهر ببرید.
How far is it to city centre? تا مرکز شهر چقدر راه است؟
city slicker شهری
provincial city شهرستان
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
that city lies in ruins ان شهر خراب
that city lies in ruins است
Ho Chi Minh City شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
the hill overhangs the city تپه به شهر مشرف است
gray air city شهر با مه دود اکسیدی
to serve the city with water اب برای شهر تهیه کردن
brown air city شهر با مه دود اسیدی
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
The city was razed to the ground. شهر با خاک یکسان شد
To lay siege to a city . شهری را محاصره کردن
Every man is a sovereign in his own city . <proverb> هر کس به شهر خود شهریار است .
What's the fare to city centre? نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
to raze a city to the ground شهری را با خاک یکسان کردن
Enemy troops poured into the city. سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
Gangs of youths went on the rampage through the inner city. دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
The entire city was plunged in darkness . تمام شهر غرق درتاریکی بود
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there. شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
to have in view در نظر داشتن
with the view of از لحاظ
on view در معرض نمایش
view نما
outside view منظره خارجی
outside view نمای خارجی
view چشم انداز
with a view to به منظور
view from above منظرهبالایی
view نما
view نظر
view منظره
with the view of از نظر برای
view دید
view نگاه
with the view of به منظور
with a view to از نظر برای
with a view to از لحاظ
in view of <idiom> به خاطر اینکه
to the view اشکارا
view جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view نظریه
view منظور
view بازدیدکردن
view نظر
view نمایش
view نیمرخ
view دید
view نظریه عقیده
view منظره
view چشم انداز قضاوت
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
he took a different view نظردیگری پیداکرد
in view of نظر به
view از نظرگذراندن
view دیدگاه
view دیدن
view نقطه نظر
points of view دیدگاه
points of view نظریه
points of view دید
points of view لحاظ
anterior view شکلمقدماتی
dorsal view منظرهپشتی
exterior view منظرهبیرونی
general view نگاهکلی
point of view لحاظ
posterior view نمایپشتیبدن
rear view منظرهپشتتراکتور
view camera دوربیننما
She was fascinated by the view. غرق تماشای منظره بود
As I see . In my view ( option) . به نظرمن ( درنظرمن )
In view of the fact that … whereas … نظر به اینکه
retrospective view [on] نگاه به گذشته
retrospective view [on] پس نگری [به]
view type نوع نما
they view it favourably بانظرمساعد به ان مینگرند
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟
point of view نقطه نظر
Do you have a room with a better view? آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
point of view دیدگاه
point of view دید
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
to have a different view of [ opinion about] something در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
isometric view رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
these two view are polesapart این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
front view پیشانی
front view جبهه
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
front view نمای جلو
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
to pass one's view از نظرگذشتن
front view نمای جلویی
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
top view نمای فوقانی
view favourably با نظر مساعد نگریستن
half view نیم نما
in view of the fact that نظر به اینکه
maxwellian view نظریه ماکسولی
maxwellian view نگرش ماکسولی دید ماکسولی
in the public view در ملاء عام
panoramic view منظره پهنه نما
partial view نمای جزیی
plan view نمای بالا
plan view نقشه کف
sectional view نمای برشی
side view نیمرخ
side view از پهلو
side view نمای جانبی
side view نمای پهلویی
side view نمای جنبی
view finder ویزر
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
points of view نقطه نظر
point of view نظریه
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
close up view نمای کلوزاپ
plan view دید از بالا
birds view چشم اندازهوایی
auxiliary view نمای کمکی
world view جهان بینی
field of view میدان دید
field of view منظره
three view drawing رسم فنی با سه نما
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
exploded view شرحی از یک ساختمان جامد
exploded view منظره شکافته شده مدل بریده
detail view نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
exploded view منظره بریده
rear-view mirrors آیینهی جلو
we camw in view of that house د رچشم رس ان خانه واقع شدیم
rear-view mirror آیینهی پسنما
rear-view mirrors آیینهی عقبنما
rear-view mirror آیینهی جلو
with this end in mind [view] <idiom> با این هدف در ذهن [نظر] [اصطلاح]
rear-view mirror آیینهی عقبنما
strict profile view نمای نیمرخ کامل
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
personal computer (view from above) کامپیوترشخصی
To view something approvingly ( favourably ) . چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
bird's eye view منظرهی هوایی
bird's eye view منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye view دورنما
bird's eye view چشمانداز
bird's eye view نظر اجمالی
bird's eye view دید کلی
trail-view mirror آینهبغلتریلی
How do you predict(view)the situation? اوضاع را چگونه می بینی ؟
rear-view mirrors آیینهی پسنما
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) . امید وارم نظرتان را تأمین کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com