English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
Other Matches
agent officer افسر عامل پرداخت
officer صاحب منصب
officer افسر
officer امین صلح
officer کارمند دولت
officer مامور متصدی
officer افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer مامور
officer عضو هیات رئیسه
officer متصدی ضابط عدلیه
officer فرمان دادن
officer مامور کارمند اداری
third-class درجه سوم بلیط درجه 3
first class ممتاز
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
the th class p برنامه دانشپایه ششم
third class درجه سوم بلیط درجه 3
third-class سومین دسته
first-class درجه اول
second class فرعی
second class درجه 2
first class طبقه یک
first class درجه اول
first class بهترین
first class درجه یک
second class درجه دوم
second class وسط
second class دومین درجه
second class دومین مرتبه
second-class درجه دوم
third class سومین دسته
class دسته
class ردیف
class گروه وزنی ورزشکار ممتاز
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class رده
class زمره جور
class نوع
class طبقه بندی کردن رده
class هماموزگان
class رسته گروه
class قشر
class دانشپایه
class در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
first class فرست کلاس
class کلاس
second class درجه دو
class طبقه
contracting officer افسرپیمان
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
custom's officer گمرکچی
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
flag officer تیمسار
flag officer امیر
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer افسر پرچم
divisional officer فرمانده یگان
conciliation officer میانجی
consular officer مامور کنسولی
line officer افسر صفی
line officer افسر صف
liaison officer افسر رابط
junior officer افسر جزء
general officer امرای ارتش امیران
general officer تیمساران
flying officer ستوان یکم هوایی
flying officer افسر پرواز
flying officer افسر خلبان
customs officer مامور گمرک
contracting officer افسر متصدی پیمان
flag officer دریابان
flag officer دریاسالار دریادار
executive officer افسر اجراییات
espial officer افسر عملیات جاسوسی
espial officer افسر تجسس
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
duty officer افسرمداومتکار ستاد
duty officer افسر نگهبان ستاد
relieving officer مامور اعانه فقرا
division officer افسر قسمت
division officer فرمانده قسمت افسر رسته
executive officer معاون یکان افسر تیر
disbursing officer افسر پرداخت پول
field officer افسر عملیات صحرایی
flag officer افسر دریایی
customs officer گمرکچی
detail officer افسر مشاغل
detail officer افسر کارگزینی
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
diplomatic officer مامور سیاسی
disbursing officer افسر عامل
finance officer افسر مالی
finance officer افسر دارایی
field officer افسر رسته رزمی
field officer افسر رزمی
divisional officer افسر قسمت
undercover officer مامورتحقیق مخففی
spial officer افسرتجسس و اطلاعات
spial officer افسر عملیات جاسوسی
service officer افسر ارشد نگهبان
senior officer ارشدترین افسران
senior officer افسر ارشد
safety officer افسر تامین یکان
reserve officer افسر احتیاط
reserve officer افسر وفیفه
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
regular officer افسر کادر
range officer افسرتیر
staff officer افسر ستاد
subassembly officer افسر جزء
supplies officer مسئول مواد
undercover officer کارآگاه مخففی
press officer سخنگوییکارگانیاموسسه
first officer's seat صندلیخلباناول
returning officer سرپرست انتخابات برزن
police officer مامور پلیس
police officer پاسبان
police officer افسر شهربانی
police officer افسر پلیس
to salute an officer افسری را سلام دادن
surveying officer افسر بررسی کننده
surveying officer افسر تحقیق
supply officer افسر تدارکات
range officer افسر مسئول میدان تیر
purchasing officer مسئول خرید
officer of the guard افسر گارد احترام
officer of the deck افسر نگهبان عرشه ناو
watch officer افسر نگهبان
officer of the day افسر نگهبان
officer in charge افسر مسئول اجرا
officer in charge افسر مسئول
notary officer محضردار
noncommissioned officer درجه دار افسر وفیفه
noncommissioned officer افسر دون رتبه
navigating officer 1 navigator
medical officer پزشک
medical officer سر پزشک
officer of the watch افسر نگهبان
officer on duty افسر مداومت کار
officer on duty افسرنگهبان ستاد
purchasing officer مامور خرید
property officer افسر ذیحساب اموال
property officer افسر اموال
pilot officer ستوان دوم هوایی
personnel officer افسر اجودانی
personnel officer افسر رکن یکم
personnel officer افسر پرسنل
peace officer ضابط صلحیه
peace officer امین صلح
officer's mess سالن غذاخوری افسران
officer's mess نهارخوری افسران
officer on duty افسر مسئول
line officer branch executive
commanding officer افسر فرمانده
petty officer ناو استوار دوم
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer مهناوی
petty officer درجه دار
commissioned officer افسرشاغل
commissioned officer افسر کادر
warrant officer افسر یار
active officer افسر کادر ثابت
active officer افسر کادر
warrant officer ناوبانیار ستوانیار
accredited officer افسر خبرنگار خارجی
warrant officer افسریار
non commissioned officer درجه دار
commissioned officer افسر
probation officer مامور نافر
air officer افسر هوایی
cable officer افسر لنگر
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
non-commissioned officer درجه دار
air officer افسر هواپیمایی
advance officer افسر جلودار ستون
agent وکیل
agent واسطه
agent ارگان
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent نماینده عامل شیمیایی خرج
agent نماینده
agent پیشکار
agent گماشته وکیل
agent ماده
agent مامور
agent عامل
agent عنصر
agent کاگزار
agent واسطه عامل
agent فرستنده
agent برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agent نرم افزار کارایی و اطلاعات آماری را درباره ایستگاههای کاری به مدیریت مرکزی شبکه ارسال میکند
agent عامل اطلاعاتی
age class رده سنی
first class brick اجر ممتاز
age class رده سالخور
first class brick اجر خوب پخته شده
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
subordinate class طبقه وابسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com