English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English Persian
classification yard line دو راهی
classification yard line سایدینگ راه اهن طبقه بندی خط
Other Matches
classification yard محوطه مانور قطارها محوطه تقسیم مسیر قطارها
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
four yard line خط فرضی 4 متر به موازات دوازه واترپولو
five yard line خط داخلی و موازی خط کناری
twentyfive yard line خط 52 یاردی موازی خط پایانی
classification عمل دسته بندی
classification رده بندی
classification دسته بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی پیام
classification طبقه بندی
classification طبقه بندی رده بندی
classification روش کلاس بندی
accounting classification کد مالی
route classification طبقه بندی جاده ها
international classification of طبقه بندی بین المللی بیماریها
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
biological classification رده بندی زیستی
international classification of Diseases
tariff classification تعرفه بندی
accounting classification طبقه بندی حساب
budget classification طبقه بندی بودجه
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
classification chart نموداررده بندی
classification chart نمودار دسته بندی
classification of aggregate طبقه بندی خاکدانه ها
classification chart نمودار طبقه بندی
classification of soil طبقه بندی خاک
rug classification طبقه بندی فرش
job classification طبقه بندی شغلی
job classification طبقه بندی شغل
security classification طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
map classification طبقه بندی نقشه ها
grain size classification طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات
army classification battery test ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
army genetal classification test ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
yard یارد
yard حیاط
yard محوطه یا میدان
yard محصورکردن
yard انبار کردن
yard واحد مقیاس طول انگلیسی معادل 4419/0 متر
yard بازوی افقی دکل ناو
yard لایه
yard واحد اندازه گیری = 3 فوت
yard واحد طول معادل 4419/0متر
yard میله وصل به دکل برای بادبان
yard حیاط محوطه
unified soil classification system (uscs نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
ship yard محل کشتی سازی
yard goods اجناس ذرعی
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
yard man متصدی محوطه
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard track ریل موقت در داخل محوطه انبارها و یا باراندازها
contractors yard واحد ساختمانی
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
kale yard سیزیکاری نویسندگان داستانهایی loohcs Kailyard ...
kale yard کلم زار
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
farm yard حیاط کشت زار
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
marshalling yard محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
ship yard کارخانه کشتی سازی
brick yard اجرپز خانه
tan yard دباغ خانه
court yard حیاط
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
farm-yard حیاط مزرعه
scotland yard اداره کاراگاهی لندن
scotland yard نام کوچهای در لندن که اداره مرکزی شهربانی لندن در ان قراردارد
yard man مهترگاو
dock yard محوطه لنگرگاه
dock yard محوطه بارانداز
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
farm yard حیاط مزرعه
stock yard حیاط طویله
navy yard محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان
receiving yard محوطهدریافتی
yard stick خط کش [ابزار]
back yard حیاط خلوت
scotland yard اسکاتلند یارد
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
rolling stock cleaning yard میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up <idiom> به صف کردن
to come in to line در صف امدن
to come in to line موافقت کردن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
mean line خط میان
all along the line در همه جا
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line سطر به سطر
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
all along the line درامتدادهمه خط
along line در امتداد خطوط
along line در خط
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
o o line خط دیدبانی سپاه
down the line ضربه از کنار زمین
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
in line <idiom> با محدودیت متداول
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on the line هواپیمای اماده پرواز
line up <idiom> به درستی میزان کردن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line خارج از خط جبهه
down the line <idiom> درآینده
the line صف
down line بار کردن پایین خطی
line out با خط علامت گذاشتن
on line help کمک مستقیم
o o line خط تقسیم دیدبانی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line خط صف
line صفی در خط
line در سمت
line سیم
line : خط کشیدن
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line شعبه
line طناب خط
out of line <idiom> ناصحیح
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line پوشاندن
line of d. مرز
line خط
line of d. حد فاصل
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line رشته
line لاین
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line محصول
line خط زدن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
line حدود رویه
line طرز
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
line-up به ترتیب ایستادن
line up به ترتیب ایستادن
line ریسمان
line رشته بند
on line در خط
line ردیف
line-up به خط شدن
by-line خط دوم یافرعی
line-up ردیف ایستادن تیم
line سطر
line : خط
on line داخل رده
line up ردیف ایستادن تیم
on line مورداستعمال
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line up به خط شدن
line رسن
line بخط کردن
line اراستن
off line برون خطی
line ترازکردن
off line منفصل
line استرکردن
off line قطع
off line غیر متصل
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line طناب سیم
line جاده
line دهنه
line لجام
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
red line خط قرمز
lumber's line خط سینه ناو
lubber's line نشانگر سینه
mach line موج ضربهای ضعیف
mooring line طناب مهار مین
marline or line طناب کوچک دولا
ready line صف پشت خط اتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com