English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (7 milliseconds)
English Persian
clean animal جانورپاک یاحلال
Other Matches
animal حیوان
animal جانور
animal حیوانی جانوری
animal مربوط به روح وجان یا اراده
animal حس و حرکت
animal magnetism مغناطیس حیوانی
animal louse شپشه
animal kingdom جهان جانوران
an ovoviviparous animal جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
animal oil روغن حیوانی
animal psychology روانشناسی حیوانی
animal soap صابون حیوانی
animal husbandry دام پروری
animal husband پرورش جانوران اهلی
animal husband دام پروری
animal glue چسب
animal fat چربی حیوانی
animal electricity الکتریسیته بدن
pack animal چهارپا
pack animal حیوان باربر
animal black ذغال حیوانی
animal strach گلیکوژن
animal strach نشاسته حیوانی
the animal is not s. to touch دست زدن به ان جانورشرط سلامت نیست
structure of an animal ساختمان
spinal animal حیوان نخاعی
draft animal حیوان بارکش
reclaim animal حیوانات وحشی تربیت شده
animal content محتوای حیوانی
lost animal حیوان ضاله
lost animal حیوان گمشده
he ran the animal through ان جانور را با شمشیریا نیزه سوراخ کرد
animal design طرح حیواندار [شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
animal glue چسب سریش
animal glue سریشم از انساج حیوان
structure of an animal جانور
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
clean درست کردن
to clean down پاک کردن
to clean down گردگرفتن از
clean زدودن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
come clean <idiom> راست گفتن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean تمیز کردن چیزی
clean حرکت بدون نقص
clean بی نقص
clean بدون قید و شرط
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean پاک
clean خالص
clean زدودن
clean پاک کردن
clean تمیزکردن
clean عفیف
clean نظیف طاهر
clean تمیز
clean پاکیزه
clean پاکیزه کردن
clean تمیز کردن
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean پاک کردن
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean صفحهای
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean تمیز کردن
clean مرتب کردن
clean ساده
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean بی قید و شرط
clean بی نقض
clean house پاکیزه کردن
clean house زدودن
clean house تمیز کردن
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
This isn't clean. این تمیز نیست.
clean-shaven ریش تراشیده
clean house پاک کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
keep one's nose clean <idiom>
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
squeaky clean بی عیب
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean مثل دستهی گل
squeaky clean بسیار تمیز
clean cut صریح
clean handed پاک
clean fingered رشوه نگرفته
clean cut روشن
clean collection وصولی ساده
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean bill برات ساده
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
dry-clean لکه گیری کردن
dry-clean بابنزین پاک کردن
clean-cut مشخص واضح
clean-cut صریح
clean-cut روشن
clean cut مشخص واضح
clean handed مبرا
clean handed بیگناه
clean handedness پاکی
clean receipt رسید بی قید و شرط
clean record نداشتن پیشینه بد
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean limbed اراسته
clean limbed پاکیزه
clean hands پاکی
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean handedness برائت
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
dry clean خشک شویی کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
clean hands بی الایشی
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
fair or clean copy پاکنویس
clean bill of lading بارنامه بی نقض
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه بی نقص
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com