Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English
Persian
clean collection
وصولی ساده
Other Matches
collection
جمع اوری
collection
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection
عمل دریافت داده از منابع مختلف
collection
و مرتب کردن در پایگاه داده
collection
1-جمع آوری با هم 2-مجموعهای از موضوعات در کنار هم
collection
جمع اوری کردن
collection
وصول
collection
گرداوری گرداورد
collection
کلکسیون
collection
اجتماع مجموعه
collection
دریافت
collection
جمع اوری اخبار
collection plan
طرح جمع اوری اخبار
data collection
جمع اوری داده ها
deposit collection
جمع اوری سرمایه
deposit collection
جمع اوری کردن زباله ها
documentary collection
وصولی اسناد
dust collection
گردگیری
collection order
دستور وصول
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
collection of goods
دریافت کالا
collection fee
هزینه وصول
collection charges
هزینه وصول
collection charge
هزینه وصول مطالبات
collection charge
هزینه وصول
collection agency
عامل جمع اوری اخبار
collection activity
عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
collection plan
طرح جمع اوری
dust collection
غبارگیری
fate of a collection
وضعیت طلب
intelligence collection
جمع اوری اطلاعات
garbage collection
زباله روبی
garbage collection
پاک کردن خانههای بلااستفاده حافظه در یک فایل
tax collection
جمع اوری مالیات
intelligence collection
طرح جمع اوری اطلاعات
What are the collection procedures for ...?
روند جمع آوری برای ... چه
[جور]
است ؟
dust collection equipment
وسایل گردگیری
cash collection voucher
سند پرداخت نقدی
cash collection voucher
سندپرداخت غرامت نقدی
data collection system
سیستم جمع اوری داده ها
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
industrial data collection device
دستگاه صنعتی جمع اوری داده
to clean down
گردگرفتن از
clean
زدودن
clean
تمیز کردن
come clean
<idiom>
راست گفتن
clean
پاکیزه کردن
clean
پاک کردن
Please get it off !
[Please clean it up !]
لطفا این را پاک کنید !
to clean down
پاک کردن
To clean someone out.
جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean
زدودن
clean
بی قید و شرط
clean
بی نقض
clean
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean
صفحهای
clean
که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean
دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean
مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean
تمیز کردن چیزی
clean
ساده
clean
مرتب کردن
clean
تمیز کردن
clean
خالص
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean
بدون قید و شرط
clean
درست کردن
clean
پاک کردن
clean
حرکت بدون نقص
clean
تمیزکردن
clean
عفیف
clean
پاک کردن خطا از داده
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean
پاکیزه
clean
تمیز
clean
بی نقص
clean
پاک
clean
نظیف طاهر
clean
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean-cut
روشن
clean house
زدودن
clean cut
صریح
clean house
تمیز کردن
clean-cut
مشخص واضح
as clean as a new pin
<idiom>
مثل دسته گل
clean house
پاک کردن
to clean arives
رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean house
پاکیزه کردن
clean-cut
صریح
squeaky clean
بیکاستی
squeaky clean
مثل دستهی گل
clean sweep
بردنهمهجوایزدریکمسابقه
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
Clean and tidy.
پاک وپاکیزه
He has a clean character.
اخلاقا" آدم سالمی است
clean slate
<idiom>
بدون هیچ اشتباهی
clean hands
بی الایشی
squeaky clean
بسیار تمیز
keep one's nose clean
<idiom>
This isn't clean.
این تمیز نیست.
clean-shaven
ریش تراشیده
clean cut
روشن
squeaky clean
بی عیب
clean aircraft
هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
clean animal
جانورپاک یاحلال
clean payment
پرداخت بی قید و شرط
clean limbed
پاکیزه
clean bill
برات ساده
dry-clean
لکه گیری کردن
clean hands
پاکی
clean handedness
برائت
clean handedness
پاکی
clean handed
بیگناه
clean handed
مبرا
clean handed
پاک
clean and jerk
حرکت دوضرب وزنه برداری
clean receipt
رسید بی قید و شرط
clean fingered
رشوه نگرفته
clean cut
مشخص واضح
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean
خشک شویی کردن
clean limbed
اراسته
dry-clean
بابنزین پاک کردن
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean record
نداشتن پیشینه بد
clean record
عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean the bases
ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
to wipe the slate clean
<idiom>
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
clean bill of lading
بارنامه بی نقص
clean bill of lading
بارنامه تمیز
clean bill of lading
بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of exchange
بارنامه بی نقص
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of lading
بارنامه ساده
clean bill of lading
بارنامه بی نقض
Erase ( clean ) the blackboard.
تخته سیاه راپاک کنید
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
fair or clean copy
پاکنویس
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
two-hand clean and jerk
وزنهبرداریدوضرب
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand .
<proverb>
آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun.
تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com