Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
clean house
پاک کردن
clean house
پاکیزه کردن
clean house
تمیز کردن
clean house
زدودن
Other Matches
clean
زدودن
clean
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean
تمیز کردن
clean
مرتب کردن
clean
ساده
clean
بی نقض
clean
حرکت بدون نقص
clean
بی نقص
clean
بدون قید و شرط
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean
خالص
clean
زدودن
clean
درست کردن
clean
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean
صفحهای
clean
که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean
تمیز کردن
clean
پاکیزه کردن
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean
پاک کردن
Please get it off !
[Please clean it up !]
لطفا این را پاک کنید !
come clean
<idiom>
راست گفتن
To clean someone out.
جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean
دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean
پاک کردن خطا از داده
clean
پاک کردن
clean
تمیزکردن
clean
عفیف
clean
بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean
تمیز کردن چیزی
to clean down
گردگرفتن از
to clean down
پاک کردن
clean
بی قید و شرط
clean
نظیف طاهر
clean
پاک
clean
پاکیزه
clean
تمیز
He has a clean character.
اخلاقا" آدم سالمی است
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
This isn't clean.
این تمیز نیست.
keep one's nose clean
<idiom>
Clean and tidy.
پاک وپاکیزه
clean slate
<idiom>
بدون هیچ اشتباهی
clean sweep
بردنهمهجوایزدریکمسابقه
dry clean
خشک شویی کردن
as clean as a new pin
<idiom>
مثل دسته گل
to clean arives
رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean-shaven
ریش تراشیده
squeaky clean
بسیار تمیز
squeaky clean
مثل دستهی گل
squeaky clean
بیکاستی
squeaky clean
بی عیب
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean aircraft
هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean handedness
برائت
clean handedness
پاکی
clean handed
بیگناه
clean handed
مبرا
clean handed
پاک
clean fingered
رشوه نگرفته
clean collection
وصولی ساده
clean bill
برات ساده
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
clean hands
پاکی
clean hands
بی الایشی
clean and jerk
حرکت دوضرب وزنه برداری
clean the bases
ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean record
عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record
نداشتن پیشینه بد
clean receipt
رسید بی قید و شرط
clean payment
پرداخت بی قید و شرط
clean limbed
پاکیزه
clean limbed
اراسته
clean animal
جانورپاک یاحلال
dry-clean
بابنزین پاک کردن
clean-cut
روشن
clean cut
مشخص واضح
clean cut
روشن
clean-cut
مشخص واضح
dry-clean
لکه گیری کردن
clean cut
صریح
clean-cut
صریح
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
clean bill of lading
بارنامه بی نقص
Erase ( clean ) the blackboard.
تخته سیاه راپاک کنید
clean bill of lading
بارنامه بی نقض
clean bill of lading
بارنامه ساده
clean bill of lading
بارنامه تمیز
clean bill of lading
بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of exchange
بارنامه بی نقص
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
to wipe the slate clean
<idiom>
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
fair or clean copy
پاکنویس
two-hand clean and jerk
وزنهبرداریدوضرب
To pour clean water over some ones hand .
<proverb>
آب پاکى روى دست کسى ریختن .
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
A healthy recreation . Good clean fun.
تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
house
برج
house to let
خانه اجارهای
house
منزل گزیدن
house to get
خانه اجارهای
house
جایگاه جا
house
خاندان
house
منزل دادن پناه دادن
house
جادادن
Outside the house.
بیرون از خانه
in-house
درون ساختمان یک شرکت
in house
درون ساختمان یک شرکت
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
house
جا دادن
house
محکم کردن
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
house
مجلس
house
خانه نشین شدن
house-to-house
جستجویخانهبهخانه
house
شرکت
house
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house
اهل خانه اهل بیت
her house
خانه اش
keep house
<idiom>
house
خانه
necessary house
نهانی
to let a house
خانهای را اجاره دادن
house
سرای
to keep house
خانه نشین شدن
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
to keep house
خانه داری کردن
own a house
دارای خانهای هستم
own a house
خانهای دارم
her house
خانه ان زن
necessary house
خصوصی
necessary house
محرمانه
necessary house
محرم
necessary house
خلوت
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
keep house
خانه داری کردن
He came out of the house.
از منزل درآمد
house of d.
توقیف گاه
keep house
در خانه ماندن
house of d.
زندان موقتی
house
منزل
It is not very far from our house.
خیلی ازمنزل ما دورنیست
the house over the way
خانه روبرو
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
the white house
کاخ سفید
the house is occupied
خانه خالی نیست
summer house
کوشک
summer house
خانه تابستانی
the white house
کاخ یاقصرابیض
to keep open house
درخانه بازداشتن
summer house
خانه باغچه دار
summer house
خانه ییلاقی باغچه دار
tiring house
محل تعویض لباس هنرپیشه
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
the upper house
مجلس اعیان یا لردها
the rear of a house
قسمت عقب یا پشت خانه
the narrow house
گور قبر
the narrow house
خانه تنگ و تاریک
the house is occupied
خانه اشغال شده یا مسکون است
the man of the house
مرد یا خانه بزرگ
tea house
قهوه خانه
systems house
خانه سیستم ها
to have the run of a house
اختیار خانهای را داشتن
summer house
کلاه فرنگی
station house
ایستگاه راه اهن
pot house
میخانه
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
poor house
دارالمساکین
poor house
مسکین خانه
poor house
نوانخانه
poor house
گدا خانه
pilot house
پل فرماندهی
pilot house
اطاق سکان
pigeon house
برج کبوتر
pigeon house
لانه کبوتر
pigeon house
کبوتر خان
pest house
بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
panel house
جنده خانه
opposite to the house
روبروی خانه
opposite the house
مقابل خانه
pot house
ابجو فروشی خرابات
power house
کارخانه برق
printing house
چاپخانه
station house
مرکزکلانتری
station house
ایستگاه کلانتری
solar house
گلخانه شیشهای
software house
مرکز نرم افزاری
software house
خانه نرم افزاری
slaughter house
سلاخ خانه مسلخ
slaughter house
کشتارگاه
safe house
خانه امن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com