Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
clean slate
<idiom>
بدون هیچ اشتباهی
Search result with all words
to wipe the slate clean
<idiom>
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
Other Matches
slate
تخته سنگ
slate
مقدرکردن
slate
سنگ لوح
slate
پلمه
slate
تعیین کردن
slate
<adj.>
<noun>
رنگی میان آبی و خاکستری
slate
لوح سنگ
slate
ورقه سنگ
slate
تورق
slate
با لوح سنگ پوشاندن
slate
سنگ متورق سنگ لوح
slate
ذغال سنگ سخت وسنگی شرح وقایع
slate
فهرست نامزدهای انتخاباتی
slate
واقعهای راثبت کردن
slate black
رنگ ارغوانی مایل بسیاه
slate clay
شیست خاک رسی
slate black
رنگ سیاه سنگ لوحی
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
slate clay
شیست
natural slate
سنگ لوح
slate pencil
قلم تخته سنگ
asbestos cement slate
ارداواز
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned.
حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
to clean down
پاک کردن
to clean down
گردگرفتن از
clean
مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
come clean
<idiom>
راست گفتن
To clean someone out.
جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
Please get it off !
[Please clean it up !]
لطفا این را پاک کنید !
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean
پاک کردن
clean
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean
بدون قید و شرط
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean
خالص
clean
زدودن
clean
درست کردن
clean
پاک کردن
clean
تمیزکردن
clean
عفیف
clean
نظیف طاهر
clean
پاکیزه کردن
clean
تمیز
clean
پاکیزه
clean
پاک
clean
تمیز کردن
clean
زدودن
clean
بی نقص
clean
پاک کردن خطا از داده
clean
صفحهای
clean
دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean
بی نقض
clean
بی قید و شرط
clean
ساده
clean
که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean
مرتب کردن
clean
تمیز کردن
clean
حرکت بدون نقص
clean
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean
تمیز کردن چیزی
clean-shaven
ریش تراشیده
clean house
پاکیزه کردن
clean house
تمیز کردن
clean house
زدودن
to clean arives
رودخانه ایی را لاروبی کردن
squeaky clean
مثل دستهی گل
squeaky clean
بیکاستی
clean house
پاک کردن
as clean as a new pin
<idiom>
مثل دسته گل
This isn't clean.
این تمیز نیست.
squeaky clean
بی عیب
keep one's nose clean
<idiom>
He has a clean character.
اخلاقا" آدم سالمی است
Clean and tidy.
پاک وپاکیزه
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
clean sweep
بردنهمهجوایزدریکمسابقه
squeaky clean
بسیار تمیز
clean cut
صریح
clean handed
پاک
clean fingered
رشوه نگرفته
clean collection
وصولی ساده
clean cut
روشن
clean the bases
ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean bill
برات ساده
clean animal
جانورپاک یاحلال
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk
حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft
هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
dry-clean
لکه گیری کردن
dry-clean
بابنزین پاک کردن
clean-cut
مشخص واضح
clean-cut
صریح
clean-cut
روشن
clean cut
مشخص واضح
clean handed
مبرا
clean handed
بیگناه
clean limbed
پاکیزه
clean payment
پرداخت بی قید و شرط
clean receipt
رسید بی قید و شرط
clean record
نداشتن پیشینه بد
clean record
عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean hands
پاکی
clean handedness
برائت
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
dry clean
خشک شویی کردن
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
clean handedness
پاکی
clean hands
بی الایشی
clean limbed
اراسته
clean bill of lading
بارنامه بی نقض
clean bill of lading
بارنامه ساده
clean bill of exchange
بارنامه بی نقص
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
two-hand clean and jerk
وزنهبرداریدوضرب
Erase ( clean ) the blackboard.
تخته سیاه راپاک کنید
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
fair or clean copy
پاکنویس
clean bill of lading
بارنامه تمیز
clean bill of lading
بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading
بارنامه بی نقص
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand .
<proverb>
آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun.
تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com