English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English Persian
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
Other Matches
sweep روفتن
sweep بردن توپ از کنار خط به کمک سدکنندگان راه باز کن
sweep تاب
sweep پیچ و خم
to sweep up باجاروب جمع کردن
to sweep away ازبین بردن
to sweep away ازمیان برداشتن
to sweep down on تاخت کردن
to sweep down on حمله کردن بر
sweep تجسس هوایی سریع منطقه دشمن
sweep درو کردن منطقه بااتش درو در عرض
sweep رفت وبرگشت
sweep روبیدن
sweep از این سو بان سوحرکت دادن
sweep وسعت میدان دید جارو
sweep بسرعت گذشتن از
sweep روبش
sweep جارو کردن
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
sweep جاروب کردن زدودن
asymmetrical sweep باد انحرافی لغزش هواپیما از مسیر
bottom sweep مین روبی از کف دریا
asymmetrical sweep لغزش انحرافی
armor sweep عملیات پاکسازی زرهی
armed sweep مین روبی با استفاده از ناوچههای توپدار
armed sweep مین روبی مسلحانه
side sweep and over under فن تندر
solenoid sweep پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
sweep amplifier فزون ساز روبنده
sweep back بک ازاد
sweep generator مولد روبنده
sweep circuit مدار رلاکساسیون
bottom sweep مین جمع کنی از کف دریا
deflection sweep اتش درو در عرض
electrode sweep جمع اوری مین با استفاده ازکابل الکتریکی یا مغناطیسی
fighter sweep تک هجومی جنگنده ها
foot sweep پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
foot sweep فن اوسوتو گاری
frequency sweep انحراف یا شیفت فرکانس
grid sweep تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
influence sweep پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
mechanical sweep مین جمع کردن به طریقه خودکار
mechanical sweep مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
net sweep مین روبی با استفاده از تور مین جمع کنی با تور
precision sweep روبش دقیق
chain sweep مین جمع کردن با استفاده اززنجیر مین جمع کنی بازنجیر
deflection sweep درو عرضی
sweep hand عقربه ثانیه شمار
sweep jamming امواج سیار پارازیت رادیویی
chimney sweep کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
wire sweep مین جمع کنی با استفاده ازکابل برق مین جمع کنی باکابل
variable sweep ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
to sweep past تندگذاشتن
to sweep past اسان رفتن
to sweep the seas همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
to give a sweep to جاروب کردن
sweep fighter هواپیمای اسکورت
To sweep the board . کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
synchronized sweep روبش همزمان
sweep stakes شرط بندی اسب دوانی
sweep stake شرط بندی اسب دوانی
sweep oscillator اوسیلاتور روبنده
sweep under the rug <idiom> پنهان کردن
chimney sweep دودکش پاک کن
short side sweep فت پا
sweep potential detector اشکارساز جاروکننده پتانسیلی
rear waistlock and back sweep درو از بغل
rear waistlock and side sweep درو با مایه سالتو و بارانداز
clean زدودن
clean تمیز کردن
clean پاکیزه کردن
clean پاک کردن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
to clean down گردگرفتن از
to clean down پاک کردن
come clean <idiom> راست گفتن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean تمیز
clean بدون قید و شرط
clean پاک کردن خطا از داده
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean خالص
clean زدودن
clean درست کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean صفحهای
clean بی نقص
clean حرکت بدون نقص
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean ساده
clean بی قید و شرط
clean بی نقض
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean تمیز کردن چیزی
clean پاکیزه
clean پاک
clean نظیف طاهر
clean عفیف
clean مرتب کردن
clean تمیز کردن
clean تمیزکردن
clean پاک کردن
clean-cut روشن
clean cut صریح
clean house تمیز کردن
clean-cut مشخص واضح
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
clean house پاک کردن
clean cut مشخص واضح
clean house پاکیزه کردن
clean-cut صریح
This isn't clean. این تمیز نیست.
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean مثل دستهی گل
clean-shaven ریش تراشیده
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
clean cut روشن
squeaky clean بسیار تمیز
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
keep one's nose clean <idiom>
clean house زدودن
squeaky clean بی عیب
clean handedness پاکی
clean limbed اراسته
clean fingered رشوه نگرفته
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
clean handed مبرا
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean handed بیگناه
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record نداشتن پیشینه بد
clean receipt رسید بی قید و شرط
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean limbed پاکیزه
clean hands بی الایشی
clean hands پاکی
clean handedness برائت
clean collection وصولی ساده
clean handed پاک
clean bill برات ساده
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean animal جانورپاک یاحلال
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
dry-clean لکه گیری کردن
dry-clean بابنزین پاک کردن
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of lading بارنامه بی نقض
fair or clean copy پاکنویس
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading بارنامه بی نقص
clean bill of lading بارنامه تمیز
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com