English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (5 milliseconds)
English Persian
clean-shaven ریش تراشیده
Other Matches
shaven تراشیده
shaven chin چانه تراشیده
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean صفحهای
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean تمیز کردن چیزی
clean پاک کردن
to clean down پاک کردن
to clean down گردگرفتن از
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean زدودن
come clean <idiom> راست گفتن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
clean بی قید و شرط
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean ساده
clean بی نقض
clean درست کردن
clean پاک کردن
clean تمیزکردن
clean عفیف
clean نظیف طاهر
clean تمیز
clean پاکیزه
clean پاک
clean پاکیزه کردن
clean تمیز کردن
clean زدودن
clean خالص
clean تمیز کردن
clean مرتب کردن
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean حرکت بدون نقص
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean بی نقص
clean بدون قید و شرط
squeaky clean مثل دستهی گل
squeaky clean بسیار تمیز
clean house زدودن
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean بی عیب
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
clean house پاک کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
This isn't clean. این تمیز نیست.
keep one's nose clean <idiom>
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
clean house پاکیزه کردن
clean house تمیز کردن
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean cut صریح
clean collection وصولی ساده
clean cut روشن
clean bill برات ساده
clean animal جانورپاک یاحلال
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
dry-clean لکه گیری کردن
dry-clean بابنزین پاک کردن
clean-cut مشخص واضح
clean-cut صریح
clean-cut روشن
clean cut مشخص واضح
clean fingered رشوه نگرفته
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean handedness پاکی
clean handedness برائت
clean hands پاکی
clean hands بی الایشی
clean limbed اراسته
clean handed مبرا
clean limbed پاکیزه
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean receipt رسید بی قید و شرط
clean record نداشتن پیشینه بد
clean handed پاک
clean handed بیگناه
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
fair or clean copy پاکنویس
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
clean bill of lading بارنامه بی نقض
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of lading بارنامه تمیز
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading بارنامه بی نقص
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com